۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

فعالیت وبلاگی رو کم می کنم تا به رمان جدیدم برسم.





چهار ماه می شه که نوشتن رمان جدیدی رو شروع کردم ولی به جای مناسبی نرسیده و امروز آقای معروفی گفتن ؛اگر تا یکی دو ماه ماه دیگه خوب چفت و بستش نداده باشی خودت می دونی!!
راستش این کارم خیلی متفاوته و خیلی برای خودم حتا سخته که درست و همانگ پیش برم.
درگیر شدن با مسائل روز هم حواسم رو از همه جمع بندیها پرت می کنه و دوباره از سر نو مجبور می شم بنشینم بنویسم یا تصحیح کنم و....
امروز حسابی دعوام کردن و گفتن خیلی زیادی از کار اصلیم که ادبیات خلاقه است دور شدم و باید از بلاگ کنده بشم.
خوب راستش درست می گن.مقاله نویسی رو خیلی دوست دارم ولی آدمهای زیادی هستند که خوب می نویسند و کارشون هم دقیقن همینه.
من هم کارم به گفته استاد خلق داستان از خبرهای روز است و بس.
قول نمی دم که مثل بچه خوب از دنیای مجازی کنده بشم ولی بیشترین تمرکزم رو می گذارم روی ادبیات و نه مقاله.
مسلمن گاهی میام و اگر لازم ببینم و به خبرهای روز مربوط باشه می نویسم ولی خیلی کمرنگ تر.
نمی دونم چقدر طول بکشه چون یادگیری زبان چکی رو هم دارم و واقعن سخته و باید براش بیشتر از اینها وقت بگذارم.
خلاصه اگر جویای حال من شدید همین دور و بر هستم کنار شما با فعالیتی متفاوت.
با مهر و احترام پریسا صفرپور



۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

بغض ۳۰ ساله یک ساله می شود و من هنوز از دلتنگیهام ننوشته ام.



بلاگی داشتم به اسم حرفدونی که هر روز اونجا با خودم حرف می زدم و درد دل می کردم.
پنج شش نفر بیشتر خواننده نداشت ولی خوب پر بود از حرفهای روزمره ی دلم.
بعد از مرگ امیدرضا میرصیافی در اونجا رو گل گرفتم و چندماه سکوت کردم.
و در تاریخ ۳۰ تیر ۸۸ دوباره نوشتن رو با بغض ۳۰ ساله شروع کردم.
این پست رو هم دارم برای خودم می نویسم.
کودک درونم احساس تنهایی می کنه و به ناز و نوازشم نیاز داره.
خودم رو از یاد بردم.
غرق در دنیای بیرون و مردم.آدمهایی که وجود خارجی ندارند و پشت آی دی ها پنهان هستند.
غرقم تو دلتنگیهای مادرم و غوطه ور شدم در خبرهای پلشت.
آسایش زندگیم رو فراموش کردم و چسبیدم به آرامشی که دیگران ندارند.
پریسای عزیزم از دوست داشتنهای ظاهری و دروغین خسته شده.
از آدمهایی که حد خودشون رو نمی دونند خسته شده.
گاهی اوقات نصیحتش می کنم که دیواری  دور خودت بکش و پل کوچک چوبی بزن به دنیا و کنارش تابلوی وی آی پی گوشش شنوا نیست.
تو این بلاگ از همه چیز نوشته ام الا خودم.
اینجا برای دختری که در کامنتی نوشته بود کمی نا امید شده مطلب نوشتم اما برای پریسا نه.
برای مادر مرده ها و مرده ها و مادرها.برای یتیم ها و پدرها.خواهرها و برادرها.
برای دوست و آشنا.برای خنده و شادیها.برای عید و کریسمس و روزها و شبها.
اسمم رو سر در اینجا گذاشتم و نعمت دیدار خانواده ام رو برای همیشه  شاید از دست دادم.راستی چرا؟
چقدر نوشتن رو دوست دارم و به خاطرش بیچاره کودک درونم بازنده است.
اومدم اینها رو نوشتم که به خودم یادآوری کنم مجبور نیستم بنویسم.
مجبور نیستم اینقدر احساس مسئولیت کنم.
مجبور نیستم جای خیلیها فکر کنم و حرف دلشون رو بزنم.
پریسا جان اگر تو رو دوست نداشته باشم نمی تونم هیچکس و هیچ چیز رو دوست بدارم.





۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

آقای کدیور شما با این دروغتان به خونهای ریخته مدیون شدید.



آقای کدیور فرق شما با آقای مدیریت جهان را تازه فهمیدیم.
اینکه او دست بوس مقام عظما است و شما قصد دارید دست بوس دیگری بشوید و شاید هم خودتان بنشینید دستتان را ببوسند و مقام عظما باشید.
دروغ و دروغ و دروغ.از روزی که مرحوم خمینی آمد دروغ شد سرلوحه همه چیز و مایی که در زمان شما به دنیا آمدیم گیج و مبهوت نفهمیدیم دم خروستان را باور کنیم یا قسمهایتان را.
خدا را شکر که آقایان موسوی و کروبی بارها گفته اند جنبش سبز سخن گویی در خارج کشور ندارد.
شما از روح مرحوم منتظری هم خجالت نکشیدید که پیرمرد با آن سن و سال و زحمت و زجر درد مردم را فهمیده بود؟
شما از آیت الله موسوی خجالت نمی کشید که می گوید غزه و لبنان در اولویت نیست وقتی مردم این سرزمین دردمند هستند؟
حتا به اعتباری که خواهرتان نزد مردم دارد فکر نکردید؟
بانویی که به روشنفکری اش امید داریم؟
کسی که شخص من به خاطر او آقای کروبی را برگزیده ام؟
خط فکری خواهرتان هم مثل شماست؟
رایی که به آقای کروبی داده ایم و برای پس گرفتنش هم تلاش کردیم بیفایده بوده است؟
اصلن شما حواستان بود دوره دقیانوس نیست و فیلم و صدا همان سرعت برق را پیدا کرده است؟
شما هیچ ارزشی برای خونهایی که ریخته شده است قائل هستید؟
شما از مادر سهراب و اشکان و آرمان و علی و جواد و ندا و و ..پرسیده اید شعارشان چه است؟
شما که نمی توانید مرهم باشید نمک به زخمها نپاشید.
این رفتار شما باعث می شود مردم از جنبش سبز هم سرخورده شوند.
این راهی که شما و آقای مهاجرانی در پیش گرفته اید سبب شده بعضیها خیال کنند جنگ قدرت است و مردم بازنده اصلی.
شاید آمده اید همین را به ما بگویید و ما خودمان را به نفهمی می زنیم؟
چرا از جان جوانهای مردم مایه می گذارید برای این جنگ قدرت؟
اگر اینطور نیست پس لطفن عذرخواهی کنید.
حداقل برای حفظ آبروی خودتان در آینده ای نه چندان دور.
برای اینکه روزی جزو آنهایی نباشید که به خون مردم مدیون هستند.





۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

فقط بچه سوسولهای الاهیه و اون بالا بندا از اسکناس ده هزارتومنی ایراد می گیرند؟!





یه زمانی یه مشت پول خرد تو جیب ها جیلینگ جیلینگ راه می افتادیم تو بازار از شیر مرغ تا جون آدمیزاد
می خریدیم و سر پنج زار و یک تومن چونه می زدیم ...
مدرسه هم که می رفتیم با نهایت بدبختی دو تا تک تومنی می ذاشتن تو کولیمون سه چهار روز
باهاش سر می کردیم.
عوضش حالا بچه هامون یه دونه ده هزارتومنی با کلاس می گذارند تو کیفشون و می رن مدرسه
 و پزش رو می دن و وقتی هم بیان خونه از گرسنگی هلاک !!! می گیرن می شینن غذای مامان رو که سالم تره می خورن چون خوشبختانه با ده هزار تومنی فقط تونسته یکی تو تا کتاب و جزوه بخره.
بد کرده حالا دولت مهرورز با کلاسمون کرده؟ سر به راهمون کرده؟
دیگه جیبتون صدا نمی ده!! دیگه برای این پولهای زیر خاکی چونه نمی زنید!
یه دونش رو می زاری تو جیبت می ری دو کیلو میوه می خری والسلام.
سر برج هم بیست تاش رو بهت می دن قشنگ می زاری تو جیب کوچیکه پیرهنت این بالا رو می گم!! دزد تو مترو اتوبوس نمی زنه ازت.
یه مشت بچه سوسول هم راه افتادن که شعرش غلطه.
اولن که برید خدارو شکر کنید امام مقام عظما بزرگواری کرده شاعر بودنش رو تا حالا علنی نکرده و با تواضع اجازه داده شعر این یارو کیه؟ شیرازیه که احتمالن جزء سران فتنه بوده تو زمان خودش و خیلی مال مردم خور بوده و سفر زیاد رفته!! سفر خارجی چه معنی می ده؟ سوریه ای کیشی جایی ببرید دانشجوها رو... علوم انسانی چیه؟
ای وای ببخشید از بحث خارج شدیم بیخودی!!
بله عرض می کردم شعر و معر و شر و ور رو بی خیال...
ندیدی تو تاکسی تو اتوبوس تو حمام کیسه کشها و بچه ۹ ساله و بابابزرگ مکتب نرفته همه مون خلاصه
می گن بنی آدم اعضای یکدیگرند؟؟ حالا یه مشت بچه بالا شهری الاهیه و زعفرانیه راه افتادن که چی ؟
که بنی آدم اعضای یک پیکرند درست بوده.
اصلن من نمی دونم که چی بشه؟ فرقش چیه؟ میترسی بچه بخونه غلط یاد بگیره؟
بهتر..بچه باید شیمی یاد بگیره که بتونه تو زیر زمین خونه انرژی هسته ای تولید کنه.


پ ن:
در این لینک هم می تونید نتیجه استعلام شعر رو از فرهنگستان ببینید!!





۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

۳۰ خرداد یک ساله شد.روزی که مقام عظما بر دیکتاتوری خویش مهر تایید زد.





اولین نماز جمعه ای بود که همه ما را میخکوب کرد.
یادتان هست؟ هرجا و هرجور که بودیم به خصوص خارج نشینها
کانال عوض کردیم و پیچ رادیوها را تاباندیم و سایت ها را زیر و بالا کردیم
تا به حرفهای مردی گوش بدهیم که می دانستیم چه کاره است و بیست سال با ما چه کرده.
ذره ای امید داشتیم انگار.
نمی دانم از نا توانی و درد بود یا از ساده دلی که خیال کردیم می آید از مردم حمایت می کند.
یادتان هست؟ نیازی به حافظه نیست هر روز این یک سال فیلمها را مرور کرده ایم.
جمله هایی که حیرت دنیا را بر انگیخت.
کدام رهبر دینی و روحانی و خداشناس و دین دار مردم را تهدید به قتل می کند؟
در نماز آن روز مقام عظما هیچ نشانی از خدا دیده نشد.
شاید وقتی به نماز ایستاده بسم الله الرحمان رحیم را به بسم خودم قاسم الجبارین تبدیل کرده است.
(اگر به خیابان بیایید خونتان پای خودتان است.
به خانه هایتان بروید تمام شد.
نظر من به احمدی نژاد نزدیک تر است.)


قتل عام و خونریزی برای چند روز بیشتر؟
به چه امیدی زنده هستند؟
نه فقط مقام عظما را نمی گویم.همه آنهایی که به مرگ باور ندارند؟!!







۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

معلم: معاویه برای فرار از شکست در جنگ با حضرت علی چه کرد؟شاگرد:ندا و سهراب را کشت و به حسن خمینی فحش داد.

دوستم در ایمیلی نوشته است:
این روزها بیشتر از اونکه به درس بچه ها برسم سرم به خبرهاست.
با اینترنتی که عین چراغ پیه سوز مادربزرگم شده سرگرم بالاترین و دنباله و فیس بوک هستم و اگر کانکت نباشه در حال تاب دادن دیش ماهواره شاید که بی بی سی و صدای آمریکای پارازیت نخورده پیدا کنم.
هر دقیقه هم باید به طفلکی بچه ها تذکر بدم زیاد پای این خبرها ننشینید و به حرفهای من و باباتون کاری
نداشته باشید و سرتون به درستون باشه.
نمی فهمم واقعن این نسخه چیه که من می پیچم وقتی بچه ها به جای برنامه کودک
برنامه ((نوبت شما)) می بینند و به جای فیلم سینمایی خیلی خوش شانس باشند ((پارازیت))؟
مهمون داری و مهمونی رفتنها که دیگه بدتر.. چهار تا حرف جدید هم از این و اون می شنوند و یاد می گیرند.
آخرش هم سرمون نره بالای دار خیلیه.
آناهیتا چند روز پیش امتحان تاریخ مدنی داشته !در جواب این سوال :
 معاویه برای فرار از شکست در جنگ با حضرت علی(ع)، چه کرد؟
نوشته:
ندا و سهراب را کشت و به حسن خمینی فحش داد.
عموی آناهیتا چند روز پیش می گفت ؛چیه اینها به آدم می بره که یارو خودش رو با علی مقایسه می کنه؟
دیگه آخر راه هستند و اتفاقن شده اند معاویه که برای فرار از شکست 
نداها و سهراب ها رو می کشند و به حسن خمینی فحش می دهند.
راستش من اصلن نمی دونم معاویه و علی و جریانشون چیه ؟؟ فقط می دونم آناهیتا و ما شانس آوردیم 
که معلمش و تصحیح کننده ی ورقه اش خودی بودند.

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

اگر شهدای جنگ هم برای حفظ جان و مالشان به جبهه نرفته بوند امروز رییس جمهورمان جلال طالبانی بود.





جنگ جنگ تا پیروزی را هنوز بر در و دیوار شهر می بینیم.
هنوز اسکلتها و خاک و پلاکهای گمنام جنگ در دانشگاه ها و تفرجگاه هایمان به خاک سپرده می شوند.
اگر آنها هم برای حفظ جان و مالشان در خانه می ماندند امروز زبانمان عربی بود و خیابانهایمان در اشغال آمریکاییها و رییس جمهور و نخست وزیرمان نوری مالکی و جلال طالبانی.
تزریق افکار حجتیه به آینده سازان و نونهالان.فاصله طبقاتی و نان گران مرگ تدریجی است.
برای کدام مال و جان به خیابان نیاییم؟

روی سخن من به عزیزانی که بیانیه دادند نیست زیرا تعبیرهای بیانیه آنها متفاوت است

و به قول خودشان آنها جزوی از جنبش هستند و نه رهبر یا کلیت آن.


من با خودمان حرف می زنم.


اگر قرار بود آدمها برای حفظ جان و مالشان ننگ پذیر باشند بشر هم چنان در غارها مانده بود.
اگر برای حفظ جان و مال نجنگیم یعنی آنهایی که جان و مالشان فدا شد بیهوده رفتند؟!
نه تنها شهدای یک ساله ی اخیر که شهدا و جانبازان و اسرای جنگ هم بیهوده باخته اند.
دیگر جان و مالی نمانده که برای حفظش به خیابان نیاییم.
اعتیاد.بیکاری .فحشا. تجاوز.کتک خوردن برای حجاب در خیابانها.
اخراج از دانشگاه برای آستین کوتاه.
آواره شدن میلیونها ایرانی به دلایل مختلف در کشورهای دنیا.
مرگ هنرمندان از سر بی چیزی یا بی کسی و غم در داخل و خارج کشور.
امنیت جانی و مالی نداشتن کسی که برنده جایزه صلح نوبل بوده.
تهدید شدن یک بلاگ نویس ساده به مرگ یا تجاوز.
به بند کشیدن روزنامه نگار و فعال حقوق بشر.
به زندان رفتن و شکنجه شدن فیلمساز و نویسنده و پیر ۷۰ ساله و جوان ۲۰ ساله.
اعدام معلمها و کودکان زیر ۱۸ سال و شکنجه زنان و مردهایی که مخلص نظام بوده اند!!!
بی آبرویی در افکار عمومی جهان یا بی اعتبارترین پاسپورت دنیا.
کدام یک از اینها به زندگی شبیه است؟ما از وقتی به دنیا آمدیم و این حکومت شوم را دیدیم مرده گی کردیم.
تزریق شدن افکار حجتیه به آینده سازان و نونهالان.فاصله طبقاتی و نان گران مرگ تدریجی است.
به خیابان آمدن اگرچه پایان دهنده ی دیکتاتوری نیست اما لرزاننده ی بنیاد کاخهای شان هست.
اگر نفهمیم رسیدن به خواسته هایمان بها دارد تا ابد زیر یوغ استبداد می مانیم.



( پی نوشت:
برای اولین بار در این بلاگ نظرات کسانی که خیال می کنند این متن به معنی ؛
آقایان خانمها بروید بمیرید است 
منتشر نخواهد شد
زیرا متوجه عرایض بنده که نشده اند هیچ.... خیال هم می کنندلای پر قو
بوده ام و هستم و حالا هم منتظرم برایم تخت پر طاووس آماده کنند 
که برگردم ایران)




خارج نشینها از یک کره دیگر با سفینه طلایی خارج نشین نشده اند.

(( شما درخارج از کشور و به دور از هرگونه تهدید و فشار روانی داری زندگی خوبی رو سپری میکنی و از درد و فشارهای ما در داخلاونطور که باید خبر نداری
آیا شما تا حالا وحشت حمله نیروهای گارد و موتور سوارها رو تجربه کردی وقتی که حتی نیروهای انتظامی و پلیس هم فرار میکنن از دستشون؟
تا حالا درد باتوم و تسمه و چوب دستی رو کشیدی؟
تا حالا چشات با گازاشک‌آور و گاز فلفل سوخته؟
تا حالا دیدی که جلو چشات یه موتور سوار به یه پیر زنی که از ترس افاتده زمین حمله کنه و با موتور بره روش؟
تا حالا صدای جیغ زنی رو شنیدی که دارن بزور میبرنش تو ون پلیس و اینقدر زدنش که صورتش خون خالیه و تو هم از شرم که نمیتونی کاری براش بکنی اشک تو چشات جمع بشه و بخودت و این زندگی فحش بدی؟
نه میدونیم که هیچ کدوم رو تجربه نکردی ولی ما تو ایران تجربه کردیم و مطمئن باش خودمون میدونیم که چکاری بهتره و چطوری باید مبارزه کنیم
مبارزه من هم تو خیابونه و هم تو این دنیای مجازی و خودتم خوب میدونی که تا همین امروز عقب نشستم ولی بهتره شماهایی که تو خارج هستین فقط زحمت مبارزه مجازی رو بدوش بکشین و از دادن راهکار برای ما مردم داخل کشور دست بردارین که این راهکاریهای شما نه تنها باعث پیروزی ما نمیشه بلکیه باعث تفرقه و دو دستگی در بین ما و سرخردگی بشتر ما هم میشه
ببخشیداینقدر صریح حرف زدم خواهر خوبم

saeed bayanie))
من با هویت اصلی حرف می زنم.اسم و نام و آدرس من برای مامورهای از خدا بی خبری
 که از هیچ خدا و حق و بنده ای نمی هراسند مشخص است.وبلاگ نویسان انگشت شماری این کار را می کنند.
وقتی شما از نوشتن و گفتن زیاد و حرف حق زدن در مملکت به خون دل خوردن می افتید و فقط به دنبال راهی می گردید که بتوانید تنفس بکنید و بیشتر از پیش برای اطرافیانتان مایه دردسر نشوید یا مورد تجاوز قرار بگیرید و دلشکسته شوید یا مرد و زن جوان همسایه و هم خانه ات نفهمد تو برای حقیقت بی آبرو شده ای عطای همه را به لقایش می بخشی و می فهمی که جای تو آنجا نیست و مردم به تجاوز عادت کرده اند زیرا خودشان هم ناخواسته متجاوز هستند.
زنی که از زیر ابرو یا هیکل دختر فامیل داستان بسازد و نقل فامیلش کند متجاوز است.
جوانی که در تاکسی خودش را به تن کناردستی بکشد متجاوز است.
کسی که حق حرف زدن را از دیگری بگیرد و از او با لحن به ظاهر مودبانه بخواهد ساکت شود متجاوز است.
کسانی که خیال می کنند از دیگران در ایرانی بودن سهم بیشتری دارند متجاوز هستند.
دوست عزیز اگر ندا آقا سلطان زنده بود و می آمد بیرون همین تو سال دیگر همین موقع به او می گفتی حرف نزند و ساکت باشد و فقط به مبارزه مجازی اش بپردازد و نسخه نپیچد.
ببخشید مبارزه مجازی را می شود برای من توضیح بدهی؟از نظر تو مبارزه مجازی رای دادن به لینکهای بالاترین و دنباله است یا کامنت گذاشتن زیر بیانیه های تو؟
اینکه من خارج نشین هستم حق ندارم از حقم حرف بزنم یا به خانواده ام در قالب یک مطلب وبلاگی یاداوری کنم چه مصیبتی گریبانگیرشان است و باید به خیابان بروند؟
تو از کدام سیاره آمده ای که خیال می کنی ما هیج دردی نکشیده ایم؟
تو به چه حقی این سوالهای مسخره را از من می پرسی و توقع داری مسائل زندگی ام را بازگو کنم؟
چطور به خودت اجازه می دهی تصور کنی حق با تو است درحالیکه از مردم شناخت نداری؟
فرق تو و احمدی نژاد چیست؟
تو اگر تازه یکسال است معنای مبارزه را فهمیده ای من یک سال است که دارم فراموش می کنم.
اگر باتومی خورده ای برای خودت و خواسته هایت بوده و من هم اگر حرف می زنم
 برای تو است و آنچه که در همان مطلب بیان کردم.مردم کشورم و خانواده ام و عزیزانم.
آیندگانی که حجتیه قصد دارد شستشوی مغزیشان بدهد و احتمالن همان می شوند که امروز تو هم هستی.
منت آنچه را که به خودت مربوط است بر سر امثال من نگذار.
اینکه من تهدید بشوم یا خانواده ام یک سال تمام سرزنشم کنند که با نوشته هایم آرامش آنها را در ایران به هم ریخته ام مبارزه نیست ولی به خیابان رفتن شما که یک در میلیونی و پر از شاید و اما مبارزه است؟
حاشا به غیرت شمایی که بخواهید آینده ساز بشوید.
تف به ایرانی که در آینده افکار امثال شما اداره کند.
و تاسف برای من که از این افکار و رنجها فرار کرده ام و بخواهم با درگیر شدن دوباره به آن فضا برگردم و هم رنج شما را بکشم و هم غصه گذشته را بخورم.
پیام شما را باید به گوش محسن سازگارا و دکتر نوریزاده و رادیو تلویزیونهای خبری و همه رساند
 تا دهانشان را ببندند و به قول تو نسخه نپیچند و شما در رویاهایت پیروز شوی.
دوستانی مثل تو هزاربرابر خطرناکتر از دشمنها هستند.
اگر همه مبارزهای جنبش سبز مثل تو هستند ایران ویران تر از آنچه که خیال می کنیم است.
خانواده و عزیزان من هم اگر مثل تو هستند دلسوزی من بیهوده است باید اینجا به خودم و زندگی شاهانه ام !!!بپردازم و همه شما را فراموش کنم.
همان کاری که تلویزیونهای لوس آنجلسی کرده اند و همین تو هر روز در دل و دینت لعنتشان می کنی.هرچند کار امثال شما اصولن بیشتر از ناله و لعنت نیست.
در آخر برای تو و همه آنهایی که مثل تو فکر می کنند آنچه را که من داشته ام و دارم آرزو می کنم.
بعدها که آرزوی من برای تو برآورده شود می فهمی که این یک آرزو است یا یک نفرین.


پی نوشت:
آقای سعید لطف کردند برای توجیه خودشون و در جواب کامنتها چندبار اینجا پیام گذاشتند و من به دلیل نفرتی که حرفهای ابتداییشون در من ایجاد کرده نخونده پاک کردم و منتشر هم نکردم دلیلی هم نمی بینم دائم پیام بفرستند و زحمت خودشون و من رو زیاد کنند.


۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

آقای بی خدای مقام عظما تمام شده ای.با جنگ و بی جنگ عمر نوح نخواهی کرد.


آقای مقام عظما جنگ هم راه بیاندازی مردم سبز هستند.
این خرداد و آن مرداد فرقی ندارد.
مردم با تو در میدان نبردی هستند که تو شروعش کردی و خودت پایانش هستی.
چه شده که پس از سه سال محاصره ی غزه ؛مقام شامخ ولایت
این هفته برای اسکورت و فرستادن کشتی و کمک به آن منطقه از خواب بیدار شده است؟
این بازی خطرناک چه مفهومی دارد جز جنگ طلبی برای خواباندن صدای مردم؟
همان بازی که اوایل انقلاب شروع شد و برای سرپوش گذاشتن روی اشتباهات
و زورگوییهای خواسته و ناخواسته ی انقلابی به راه افتاد.
جنگ به نفع ما نیست.جنگ به نفع هیچکس نیست جز دیکتاتورهایی که آب و نانشان جز به خون مردم 
آماده ی خوردن نمی شود.
فرستادن کشتی به آن منطقه از سوی ایران جز تحریک اسراییل و سپس جنگی خونبار نیست.
چه در سر این خلق سواره ی از خدا بی خبر می گذرد؟
این مردم چه خطایی کرده ند که تاوانش ضحاکی به نام خامنه ای است؟
اسراییل به حق یا ناحق درگیر بازی نابرابری است که لزومی ندارد ما بازنده اش باشیم.


۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

نگذاریم بهروز جاوید تهرانی میان خبرهای روز گم شود.



وقتی بهروز مقام عظما را مسئول دانست و راهی شکنجه خانه شد؛برادر عزیزمان مجید توکلی کودک بود و ما این روزها برای مجید (البته به حق )بیشتر داد می زنیم.
آن روزی که بهروز مقام عظما را بنده خدایی دورافتاده از حق و حقیقت دانست؛محمد نوری زاد گرامی
دست بوس مقام عظما بود و ما این روزها ( البته به حق) از ضرب و شتم آقای نوری زاد اشکبار هستیم.
نگرانم اگر فردا یکی دیگر را بگیرند مجید را هم فراموش کنیم و محمد نوری زاد هم بشود منصور اسانلو به آنجا بودنشان عادت کنیم.
تا زمانیکه اجازه می دهیم تعداد قهرمانهای دربند بسیار شود همین بساط است.
به بهروز اهمیت ندادیم اسانلو را گرفتند.به او اهمیت ندادیم نوبت زیدابادی شد.
بعد هم به ترتیب تعداد خوبان کم نیست ولی....
یازده سال برای بهروز کافی نیست؟ یازده سال یعنی از وقتی بعضی از شما خواننده های این متن دبستانی بودید و امروز مردها و زنان قهرمان ؛ مخالفین سرسخت حکومت هستید. یک عمر!!
شکنجه و مرگ تدریجی و شاید کمی فراموش شده گی برایش کافی نیست؟
آیا یاران آن روزش احمد باطبی و فخرآور و غیره که کم نیستند تلاشی شبانه روزی و بی وقفه کرده اند؟
این متن برای به چالش کشیدن نیست و فقط سوال است.
سازمانهای حقوق بشری آیا نمی توانند به طور خاص پیگیر شوند؟
خانم بینوش و دولت فرانسه و آقای کیارستمی و همه انساندوست ها
همانطور که برای آقای پناهی سنگ تمام گذاشتند؛ نمی توانند بهروز را که دوره محکومیت قانونی اش هم تمام شده از (سگ دونی)نجات دهند؟

این ها فقط چند سوال و درد دل از سر نگرانی است.





مادرم تنها نیست.هرچه من یادم هست مادرم تنها بود.مادرم تنهاییست!!

رنجدیده ترین دختر حوا مادرم امروز هم مثل هر روز تماس گرفتم نه فقط برای احوالپرسی که برای تبریک روزی که آنجا روز مادر است.روزی برای هدیه و شادی و تو..فقط خودت ...ولی برای تو هیچ فرقی نکرده بود.
پر از گله بودی و رنجیده از ((تن ها))
روز تو کی مبارک می شود؟نمی دانم.مهم نیست.دیگر به نامبارکی و تنهایی و تن ها عجین شده ای.
هیچ ندارم برایت جز خدا قوت.

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

ببخشید آقای برادر منکراتی لباستون مارکه؟نگاهتون کجاست؟


خوشحالم که آقایون منکراتیها دیگه شکل حسین بازجو یا رادان و زارعی و الله کرم نیستید
ببخشید نمی دونم چرا شما رو با محمدرضا گلزار اشتباه گرفتم
ربطی به هم دارید؟
البته که نه!!! شما سرباز گمنام امام زمان هستید......
این رنجی که شما داری حین ماموریت می کشی همت و باکری و جهان آرا رو اون دنیا شرمنده کرده؟!!
اجرت با آقا امام زمان و نایب برحقش مقام عظما
ولی حسابت باشه تا بعد....

برای رویت بهتره برادرمون و مزاحمین نوامیسی که دستگیرونده کلیک کنید


بزرگترین خطای ملتهایی که تحت ستم هستند باور داشتن دیکتاتور است.مقام عظما باید از ما بترسد.



مقام عظما بداند سالگرد کودتا را زهر مارش می کنیم (حداقل)!!
اگر نشان ندهیم که هستیم و اگر حافظه تاریخی مان به همین زودی آلزایمری شده باشد
 یعنی باید بنشینیم در تاریخ بنویسند(( ایران را خدا آزاد کرد ))
هیچکس نباید به این باور باشد که با جنبشی این چنین مسالمت آمیز می توان یک شبه حکومت را ساقط کرد.
اما حضور داشتن و آسایش را از حکومت گرفتن ؛ یعنی بر حقوق خود پایبند بودن.
اگر به این باور برسند که هر ظلمی را همانطور که در تاریخ پذیرفته ایم باز هم می پذیریم بیش از اینها باید انتظار فقر و فحشا و قتل و ناامنی را بکشیم.
ساقط شدن حکومتها آسان نیست ولی تاریخ نشان داده که حضور مردم می تواند دیکتاتور (رومانی) را در عرض یک ساعت سرنگون کند.
خیلی ها به این باورند که (این بیرون آمدنها و رفتنها آخرش که چه؟چندتا بمیرند و دستگیر شوند؟
قرار بود دنیا بفهمد هستیم و با حکومت نیستیم؟ فهمیدند دیگر.کافی نیست؟)
و جواب من این است :ما هنوز همه مردم ایران نشده ایم.این آمدنها و رفتنها مردم را منسجم تر می کند.
اگر چه ۹۰ ٪ ایرانیها مخالف هستند اما هنوز کنار ما نیستند.
با هر حضور میلیونی هزاران نفر دیگر هم آگاه می شوند.
جرات حضور پیدا می کنند و باور می کنند که تنها نیستند.
حداقل کاری که می کنیم لرزه انداختن به وجود بی وجود دیکتاتوری است.