اگر روزی در آینده برای کسی بگویید علم الهدی گفته است ؛اگر مرغ ندارید آب پیازک یا اشکنه بخورید. آیندگانتان خیال می کنند از بس فشار روی شما بوده است دست به اغراق می زنید و حکومت تان را دیوانه و جانی در قالب جوک توصیف می کنید! همانطور که این داستان از زمان شولوخوف این طور به نظر می رسد:
مرد روسی در زمان خروشوف دهه ۶۰ میلادی با بدبختی توانست از روسیه فرار و به آمریکا سفر کند و پناهنده بشود.پس از چند سال برادر کوچکش به بهانه ی دیدار با او توانست به آمریکا برود. او دید که برادر بزرگتر خانه ای و زندگی خوبی و ماشینی دارد و موفق است, پرسید چه کرده ای؟ برادر اول می گوید: روزی سر راه اتومبیل «کِنِدی» نشستم و به محض اینکه رد شد شروع کردم به جویدن و خوردن کلاهم. کندی پیاده شد و پرسید این چه کاری است می کنی؟ جواب دادم: من روسم و گرسنه و بیچاره و بی پول و خیال می کردم به آمریکا سفر کنم اوضاع بهتر می شود. رییس جمهور دستور داد به من شغل خوب خانه و ماشین بدهند. برادر کوچکتر داستان را می آموزد و بر می گردد به روسیه و این کار را برای خروشوف انجام می دهد. رهبر از ماشینش پیاده می شود و بی هیچ سوالی می گوید: مگراحمقی که حالا در بهار و تابستان کلاه به این گرمی را می خوری. الان فصل علف و برگ درختان است. کلاهت را بگذار برای زمستان.
علم الهدی هم یا شیر خروشوف را خورده یا شیر مادر او یا شاید پدرشان یکی بوده است.
مرد روسی در زمان خروشوف دهه ۶۰ میلادی با بدبختی توانست از روسیه فرار و به آمریکا سفر کند و پناهنده بشود.پس از چند سال برادر کوچکش به بهانه ی دیدار با او توانست به آمریکا برود. او دید که برادر بزرگتر خانه ای و زندگی خوبی و ماشینی دارد و موفق است, پرسید چه کرده ای؟ برادر اول می گوید: روزی سر راه اتومبیل «کِنِدی» نشستم و به محض اینکه رد شد شروع کردم به جویدن و خوردن کلاهم. کندی پیاده شد و پرسید این چه کاری است می کنی؟ جواب دادم: من روسم و گرسنه و بیچاره و بی پول و خیال می کردم به آمریکا سفر کنم اوضاع بهتر می شود. رییس جمهور دستور داد به من شغل خوب خانه و ماشین بدهند. برادر کوچکتر داستان را می آموزد و بر می گردد به روسیه و این کار را برای خروشوف انجام می دهد. رهبر از ماشینش پیاده می شود و بی هیچ سوالی می گوید: مگراحمقی که حالا در بهار و تابستان کلاه به این گرمی را می خوری. الان فصل علف و برگ درختان است. کلاهت را بگذار برای زمستان.
علم الهدی هم یا شیر خروشوف را خورده یا شیر مادر او یا شاید پدرشان یکی بوده است.