۱۳۹۲ دی ۹, دوشنبه

خانم شهردار!

آدم نمی داند از شنیدن بعضی خبرها خوشحال باشد یا غمگین. مثلن همین شهردار شدن یک دخترخانم بیست و شش ساله ی قطعن با لیاقت، سامیه بلوچ زهی. وقتی خبر را خواندم از اینکه سمت انتخابی به او رسیده و نه انتصابی بسیار خوشحال شدم. زیرا پیش از این هم زنان بسیاری در حوزه های مدیریتی  توسط دولت ها  به کار دعوت شده بودند. مانند خانم حمیرا ریگی که در مقطعی بخشدار مرکزی چابهار بود. اما انتخاب یک زن توسط مردانی از اعضای شورای شهر که از جنس همان سنت ها و بسته بودنها و کم سوادی های منطقه هستند، نوید خوشی از تغییر می دهد. آن بخش از ایران که در بی خبری اش هستیم و حکومت به آن بی مهری می کند و تصوراتی که القا کرده است ورای تصور ماست  با این خبر توجه ها را به خودش جلب کرد.
اما آن جایی که آدم ناراحت می شود مربوط به زمان است. به آنچه که ما را در زمره ی کشورهای جهان سومی قرار می دهد. در سال 1342 خمینی و انصارش!! فریاد وا اسلاما وا ناموسا وا مصیبتا سر دادند فقط به دلیل اینکه حکومت وقت ( حتا پیش تر از سوییس ) به نیمی از جامعه یعنی زنان حق رای می داد و پس از آن زنان لایق و خبره ای به جمع وزرا و وکلا و قضات  و... پیوستند.
.... و امروز ما از اینکه یک دختر خانم شهردار یک شهر هزار نفره  شده است - یک چیزی شبیه ریش سفید فامیل( چون معمولن در شهرهای کوچک همه فامیل و یا آشنای نزدیک هستند)- خوشحالیم.
 یک جورهایی  مجبوریم چشم به پست رفتمان  ببندیم و به شروع دوباره امیدوار باشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر