حسین درخشان برای من نماد یک بچه تخس و بی ادب است کسی که پا رو سر دیگران می گذارد تا بتواند برود بالا.اگرچه بزرگ شده و کارهای ظاهرن بزرگ کرده اما کودکی بیش نیست
در این مدت که خبر از اعدام و بعد زندانش آمده فکر می کردم او چه اهمیتی در ذهن من دارد که رهایم نمی کند؟
چه مسئولیتی در قبال او دارم که نماد دیکتاتوری بعد از دیکتاتوری این روزهاست؟
فکر می کردم او و امثالهم کسانی هستند که در آینده هر جامعه ای مثل سم پاشیده می شوند.
رشد می کنند اما رشد حقیقی اجتماع را متوقف می کنند چون با فرهنگ یک جامعه سرو کار دارند.
امروز پس از نزدیک به ده روز خود درگیری به زندگی رسیدم.
اینکه زندگی همین جنگها و خوب و بد کردنهاست.
همین دست به دست کردنهاست.
همین دیکتاتورها و سرکوب کردنها و برعکس انسانیت و همدلی هاست.
شاید حسین درخشان اصلن مهم نباشد و با نبودش چیزی از جایی کم نشود
شاید برعکس او سی سال دیگر مهمترین فرد ایران باشد چه در لباس منفی چه در لباس مثبت !
هر چه که باشد او یک تکه از بودن ماست.یک تکه از تن ایران.
تن جهان.تن انسانیت.تن آدمی!!
حسین درخشان منم با همه اشتباهاتم.تویی با همه خوبیهایت.خودش است با یک نفر بودنش.
هرجا که از او خبری هست نظرات خوانندگان,عجیب بر علیه اوست.
اما اگر به دادگاه های ناصالح جمهوری اسلامی اعتقادی نداریم می بایست برای حسین درخشان هم نگران باشیم
او خطایی نکرده است اگرچه هم اندیشه ما نیست.
او مرتکب جرمی که برایش بیست سال حبس بکشد نشده.
مثل بقیه کسانی که این روزها نگرانشان هستیم.
اگرچه نمی توان او را با ایت الله بروجردی و احمد زیدابادی و خیلی عزیزان که دوستشان دارم مقایسه کرد اما او نیز برای اندیشه اش در بند است.
یادمان نرود دموکراسی ( دلم خنک شد/بهتر که اعدامش کنند/حقش است و....) بردار نیست.
آنطور که این روزها بر علیه او می بینم
به امید آزادی همه کسانی که به ناحق در بند هستند.