۱۳۹۳ خرداد ۱۴, چهارشنبه

برای آنها که در ( دهه ی شصت ) کودکی کرده اند.



اینقدر به من نگو « نوستالژی باز » ،
وقتی
در زادگاه « پت و مت » زندگی می کنم ،
نمی توانم از آن بگریزم!
وقتی « تام »با دوستم ازدواج کرده
و « جری » همسایه ی طبقه پایینمان شده!
« دکتر ارنست » متخصص ارتوپدی ام است
و « فلونه » استاد مارکتینگم در کالج .
من دیگر نوستالژی باز نیستم ،
وقتی « دنی » در کوه های آلپ پیتزا فروشی دارد
و « آنِت » سر کوچه مان صندوق دار یک هایپر مارکت است ،
حتا « لوسین » روی پل چارلز عروسکهای چوبی می فروشد ،
به من نگو « نوستالژی باز » ،
وقتی « سند باد و علی بابا » در چین شده اند « وبسایت » ،
« لوسیمه » در باشگاه مرا می دواند ،
و « پرین » در بنگاه معاملات املاکی برایم خانه می خرد ،
وقتی به « سباستین » ماشین می فروشم ،
از « بولک و لولک » در لهستان ظروف سرامیک می خرم ،
مو و ابروهایم را به قیچی « نل » می سپارم ،
وقتی « روباه مکار » حاکم است ،
و « پینوکیو » رییس جمهور!
« نوستالژی بازی » از من رد شده ! در هم حل شده ایم.
« پریسا ، خرداد 93 ، پراگ»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر