۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

زندگی ما در پراگ قسمت دوم بعد از بیش از یک سال



حدود یک سال پیش که دو سه ماه از زندگی ما در پراگ می گذشت آمدم اینجا از تجربه هام گفتم و اینکه سخت تر از چیزی است که فکر می کردم وََ وَ وَ......    خیلی نالیدم  :))
اما اینجا به آن بدی ها نیست .شاید باید بنویسم اصلن بد نیست.حالا پراگ شهر من است و وقتی به سفر می روم دلم برای همه چیزش تنگ می شود.
حالا زیاد به زبان انگلیسی نیاز ندارم و می توانم تا حد لازم و اولیه چکی حرف بزنم.
مردم با هم مهربان هستند و رعایت ادب حرف اول را می زند.بهترین اتفاقی که اینجا در جامعه چشمگیر است دیده شدن و مهم بودن و رعایت حقوق کودکان و سالخورده هاست.
اولین مسئله ای که چشم همسرم را گرفته بود پیش از آنکه من ببینم دادن جای نشستن در ترام و اتوبوس و مترو به سالخورده هاست.
حتا پیرزنی که احساس می کند پیرزن دیگر از او سالخورده تر است بلند می شود و جای نشستن خود را به او می دهد.جالب تر اینکه جوانان و مسن تر ها اکثرن صندلیهای خالی را اشغال نمی کنند تا وقتی سالخورده ای آمد نیازی به تعارف نداشته باشند.
طبیعت چک یکی از زیباترینهای دنیاست.تا جایی که من اروپا را دیده ام زیباتر از بقیه کشورهاست.
پراگ و خانه های رنگی با سقفهای نارنجی و آپارتمانهای ردیف به هم چسبیده اگر از دور دیده شوند مثل شهر قصه ها هستند.
عادت بدی که از نظر ما دارند گرفتن آب دماغ به شدت در دستمال است.وقتی از معلم چکی پرسیدم آیا این یک عادت معمولی است با تعجب گفت:مگر برای شما نیست؟
از نظر آنها فین فین کردن و جلوگیری از ریزش آب بینی زشت ترین کاری است که کسی در جمع انجام می دهد.او گفت مادران ما در کودکی به ما تاکید می کنند که هرگز فین فین نکنیم و در عوض دستمالی در جیب داشته باشیم برای گرفتن آب بینی.
اینجا یک چیز برای همه ایرانی ها و آمریکاییها و اروپاییهایی که من می شناسم مسلم شده ! اینکه گارسون های چکی حتا وقتی خوش خلق و مودب و انگلیسی حرف زن هستند آدمهای عجیبی هستند.
آنها با جان و دل کار نمی کنند و همیشه از زیر دست مشتری فرار می کنند.اگر از کنار میزتان رد بشوند بشقاب غذا را می برند بی آنکه بپرسند یا محتوی شیشه را در لیوان و گیلاس خالی می کنند بی آنکه شما بخواهید و این به دلیل این است که دیگر نخواهند از سمت شما رد بشوند :))
و البته این مطلق نیست اما اکثریت است.
شاید دلیلش این باشد که اغلب دانشجو هستند و برای هزینه تحصیل کار می کنند.
اینجا وقتی سر ساعت ۱۱ قرار دارید زود رفتن حتا پنج دقیقه صحیح نیست اما تا ده دقیقه تاخیر شما به حساب نمی آید و معمولی تلقی می شود.
زبان چکی به نظرم یکی از سخت ترین زبانهای دنیا بود ولی وقتی معلم چکی موقع درس دادن از من می خواست فلان چیز را به زبان خودم مقایسه کنم تا یاد بگیرم فهمیدم زبان ما هم برای یک خارجی آسان نیست.مثلن چهارتا (ز.ض.ذ.ظ) داریم و دو تا (ت.ط) و سه تا (ث.س.ص) و ( واو) گاهی ( و ) خوانده می شود و در جایی ( او) یا ( ُ ) ........ ؟؟
مهمترین بخش سخت زبان چکی این است که اسامی بیش از افعال تغییر می کنند.مثلن شما اگر بخواهید بگویید فلانی آمد بر اساس زن بودن یا مرد بودن نه تنها فعل را باید تغییر بدهید که اسم هم عوض می شود.
گاهی کاملن و گاهی در پایان کلمه چیزی کم یا اضافه می شود.راستش را بخواهید چیزی که تا به حال نفهمیده ام این است که اسم معمولی حتا چرا عوض می شود مثلن (پریسا) را < پریسو >می خوانند یا (ایوا ) را < ایوو > ؟؟ خلاصه که زبانشان حسابی عجیب و غریب است با این توضیح که نقاط مشترکی با لهستانی و روسی و اسلوواکی و بقیه کشورهای اروپای شرقی دارد.
اینجا گوشت گوسفند زیاد خریدار ندارد.فقط در فصل بهار برای عیدی خاص مصرف می کنند.ایرانیها و عربهایی که اینجا هستند از مغازه الجزایری های مسلمانی که اغلب بیش از ۱۵ سال است اینجا هستند و ازدواج های چکی داشته اند گوشت گوسفند می خریم.
برعکس آلمان اینجا ترک ها نیامده اند.در عوض عربها و به خصوص الجزایری ها زیاد هستند.
مهمترین بخش زندگی در پراگ بقالیهای کوچک و بزرگی است که سر هر کوچه دیده می شود.ویتنامی هایی که  در جنگ با آمریکا به اینجا آمده اند و راهی برای کمونیست ماندن و فرار از جنگ پیدا کره اند.
بقالیهای آنها بهترین مکان برای خرید سبزیجات تازه و فراوان است.
غذای چکی زیاد عجیب و غریب نیست اما شاید قابل توجه باشد که آنها به انواع نان نمی گویند نان.
نان برای آنها فقط یک نوع است و هر شکل دیگری از نانهای فانتزی و فرانسوی در ذهن شماست اسم دیگری غیر از نان دارد :((
زنان شاغل می توانند به مرخصی زایمان و پس از آن دوران شیردهی بروند با حقوق! و این سبب شده ما بسیار دختران و زنان جوان را با یک کودک در شکم یکی در بغل و یکی در کالسکه ببینیم :))
((هوا بس ناجوانمردانه سرد است)) اما دو سه ماه از آخر بهار تا اواسط تابستان عالی است و دلپذیر.
واحد پول ( کراون) چک است.هر یک دلار بین ۱۷ تا بیست کراون در نوسان و مردم هنوز به (( یورو )) واحد پول مشترک اروپایی رای نداده اند خوشبختانه :))
مهمترین شخصیت تاریخی آنها پادشاهی است به نام چارلز که به زبان خودشان می شود ( کارل )
او بیش از هفتصد سال پیش برای آنها دانشگاه و پل و شهر ساخته و به جای کشورگشایی کشور و فرهنگ سازی کرده است.دانشگاه پراگ به نام چارلز هنوز از معروف ترین و معتبرترین دانشگاه های دنیاست.
رفتار خاص چکی ها با خارجی کمی تعجب برانگیز است اگرچه می روند که خوب برخورد کنند اما حسابی حالت تدافعی دارند.شاید به زبان ساده بشود این: اول تو سلام کن بعد جوابت را با ادب و احترام و گاهی مهر می دهند.
دوستانی که بیش از ده سال اینجا هستند می گویند تازه چکی ها بهتر شده اند چون بسته بودن فرهنگ و اجتماعشان قبل از فروپاشی کمونیست از آنها آدمهای سربه تو و ترسو یا آماده حمله ای ساخته است.
در کل اینکه من احساس می کنم اینجا شهر و دیار خودم است زیرا هیچ چیز شیرینی از کشور خودمان یادم نیست.هر وقت بیرون از خانه و در فضای چکی هستم حسرت می خورم که ایکاش کمی مثل آنها بودیم.
ایکاش قرن ها حمله و تجاوز خارجی به دیارمان از ما این که هستیم نساخته بود.
بعد از حمله اعراب متاسفانه معجون عجیب و غریبی شدیم که دائم در معرض خطر و جنگ قرار گرفت.
شما هم حتمن از دوقرن سکوت ایرانی پس از اسلام خبر دارید.دو قرنی که ایرانی ها معصومانه زبان و خط خودشان را حتا فراموش کردند و افشین و بابک و مازیارشان فدا شد تا به خودشان بیایند و متاسفانه هنوز که هنوز است ما خودمان را پیدا نکرده ایم.
خلاصه امیدوارم هرچه زودتر ایران خودمان همان بهشت رویایی بشود که آرزویش را داریم.













۶ نظر:

  1. بسیار عالی.....
    ممنونم و لذت بردم..خیلی وقت بود به وبلاگت سر نزده بودم....دلم برات تنگ شده بودم با این مطلب سرمو انداختم و اومدم ببینم چه خبر بوده اصلا اینجا!

    پاسخحذف
  2. پریسا جون
    بابا دیگه میخواستم به اورژانس خبر بدم. اون قسمت کامنتت رو یک مدتی برداشته بودی و دست ما هم به دامنت نمیرسید. خوب شد دوباره گذاشتیش.
    در ضمن از این خل و چل خبری داری؟ همش یکماه نبودما. حالا که اومدم همه چیز عوض شده. قسمت کامنتها رو بر میدارین. خل و چل مثل مهدی موعود غیبش میزنه. خب سینما هم برید دیگه.
    در ضمن این پراگ شما پس باید شهر قشنگی باشه. اینجا المانیها دنبال بچه دار شدن نیستن چونکه میگن بچه باعث دردسره. دیگه نمیتونیم بریم درست و حسابی حال کنیم بجاش ترکها دوبرابر معمول بچه دار میشن و جای خالی رو پر میکنن.
    زنده باشی.
    اردوان

    پاسخحذف
  3. یکی دوتا نه
    هشت کتاب خوانده

    تا دیروز می‌گفت:
    "بهترین چیز
    رسیدن به نگاهی‌است
    که از حادثه عشق
    تر است"

    امروز
    در سفارت استرالیا نوشت:
    "کیسه کانگورو از
    مام وطن
    امن‌تر است"

    پاسخحذف
  4. سلام پریسا جان! چطور مطوری؟ خوبی؟!!!
    احمدخان ما چه طوره؟ سلام برسون خدمتش.
    این داداش کوچیکت به یادته نگی بی معرفته ها!!! بگی من میدونم و تو :دی
    شاد باشی

    پاسخحذف
  5. پری جون خیلی قشنگ نوشتی
    خوبه همیشه بهترین چیزهایی که دورمونه رو ببینیم و ازشون تعریف کنیم
    خوش باشی عزیز

    پاسخحذف
  6. پریسا خانوم ممنون.من هم اهل شیرازم.اما سالهاست که در تهران زندگی می کنم.این حسی رو که تو می گی من هم کاملاً به وطن و شهرم دارم حتی می شه گفت خیلی وقتها به تنفر تبدیل می شه.یک نوع نفرتِ عاشقانه.کاش می شد از نحوه اقامت و مهاجرت بگی.کاش می شد بیشتر راهنمایی کنی تو این زمینه

    پاسخحذف