۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

امیدوارم حداقل چیزی به نام وجدان اجتماعی در ما متولد شود اگر شهلا جاهد اعدام می شود.



به شخصه مخالف (( حذف ))اعدام از قانون اساسی کشورم اما کدام کشور؟ کدام قانون اساسی؟ کدام قاضی؟کدام حکم و کدام محکوم؟
شهلا جاهد زاییده و پرورده ی جامعه و حکومتی است که به او بدهکار هستند.شهلا جاهد حتا اگر قاتل!
از پدرش مادرش معلمش عشقش رهبران کشورش طلبکار است.
کدام یک از آنها بدهی شان را به او پرداخت کرده اند؟
اگر در کشوری آزاد و جامعه ای روشن و با سواد می زیستیم شهلا جاهد اگر قاتل می بود از نظر من حداقل حبس ابد می گرفت اما در اجتماعی که پدر می تواند دخترش را با توسری و کتک در خانه بنشاند و از ادامه تحصیل بازدارد! در جامعه ای که مرد می تواند به زنش به نام اسلام خیانت کند! در مملکتی که احساسات جریحه دار شده و به حق خانواده مقتول جایگزین قضاوت می شود! در کشوری که یک تیر خلاص زن فیلمساز و فیلمش پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای آن جامعه شده ؟! در جامعه ای که سی سال است اعدام در ملا عام جای نمایشهای عاشقانه و رقص و شادی را گرفته؟ در دادگاهی که ایمیل نوشتن آرش رحمانی پور و عقاید به زبان نیاورده اش با قتلهای آشکار و اسلحه گرم گروههای تروریستی برابری می کند و حکم اعدام صادر می کنند!؟ نه سال حبس و کابوس مرگ برای شهلا کافی نبود؟
شهلا جاهد دیوانه است ؟ قاتل است ؟ خائن است ؟ یا هرچه که بدتر!! این سیستم صلاحیت گرفتن جانش را ندارد!
خانواده مقتول تا ابد سوخته اند و حق دارند عصبانی باشند اما همین حس انتقام جویی و عصبانیت که ۹ سال است جان انسانی را دائم به لبش رسانده و برگردانده پرورش یافته و پرورش دهنده امثال شهلا هستند.
همین حس انتقام و خشونت پروری ممکن است فرزندان لاله سحرخیزان را بعدها به پدران بی مسئولیت و خائنی تبدیل کند که شهلا ها و ناصرها و لاله های فراوان خواهند ساخت.
اگر حکومت نابه جایی داریم می بایست حداقل خودمان به صورت اجتماعی دلایل خطای خودی هایمان را بدانیم و درک کنیم.اگر فقط یک دقیقه مادر لاله سحرخیزان از غرور و تعصبش دست می کشید و نه با احساس که با وجدان اجتماعی اش جای شهلا و لاله را با هم عوض می کرد چه اتفاقی می افتاد؟اگر فقط یکبار با خودش می گفت: شرایط مناسب زندگی و شانس و خدا و اجتماع برای لاله ی من فراهم بود
اگر شهلا هم اینها را می داشت امروز قاتل نبود!
به هرحال امیدوارم حق به آنها صبر بدهد و به ما انصاف و به مملکتمان کمی وجدان جمعی.


پ ن: به شخصه مخالف حذف اعدامم چون دوست ندارم آنقدر در دموکراسی غرق شوم که از سمت دیگر انسانیت سقوط کنم.در اتریش که جامعه ای سالم و آزاد است پدری بیست سال دخترش را پنهان و با تجاوز هفت بچه تولید می کند و سپس به خبرنگاران می گوید در زندان خاطراتم را خواهم نوشت.
در جامعه بیمار ایران حتا پس از دموکراسی حکومتی سالیان سال راه مانده تا دموکراسی فردی به رگ و پی ما جاری شود.شاید یکی از آنها هم من هستم.



برگی از دفتر فرهنگ جاری جهان آنچه که برای ما به تاریخ پیوسته!



چند روز پیش در فیس بوک مطلبی دست به دست شد با این مضمون که وقتی در سرویس ترجمه ی گوگل به فارسی بنویسید دختر ایرانی در ترجمه کلمه الاغ را تحویل می گیرید.
من هم به آلمانی و چکی امتحان کردم و متاسفانه حقیقت داشت و کاربران دیگر هم از کشورهای مختلف امتحان کردند و همین نتیجه را گرفتند اگر چه به راحتی می شود و شد که آن را تغییر بدهیم.
در همین میان این روزها نام خانم آزادپور را می شنویم مدال آور قهرمانی که مسئولین حکومتی و ورزشی از او خواستند شوهر کند تا حقش وجایزه اش را بدهند.
بعد از این قضایا به فکر کمبودی افتادم که در جهان از حضور دختر ایرانی حس می شود و برعکس از آنچه که جهان می تواند در آزادی و فرهنگ و علم به دختر ایرانی هدیه کند.
شما هم مثل من نمی دانستید شاید! که دختران ایرانی سالیان سال در دنیا به هر دلیلی نامی بودند و یکی از آنها و شاید مهمترین و چشمگیرترینش دختر نوجوان شایسته جهان (International Teen Princess / World Teen Princess) است که شما را با تعدادی از آنها آشنا میکنم.
نمی دانم این روزها چه می کنند و کجا هستند و چه شدند اما کاش در کنارش نمی دانستم امروز چه هستیم و کجاییم.
۲۱ می ۱۹۶۶ دوازده نفراز کشورهای مختلف به مرحله نهایی رسیدند که یکی از آنها میترا نیکان پور نام داشت 




۲۶ می ۱۹۶۷ شهلا وهاب زاده سوم شد در عکس زیر او نفر اول از سمت راست است




۸ ژوئن ۱۹۶۸ الاهه عضدی نفر اول جهان شد و در عکس زیر او را با لباس آبی و شنل سرخ می بینیم




۷ ژوئن ۱۹۶۹ ریتا جبلّی یکی از ده نفری بود که به مرحله نهایی راه یافت




۲۵ جولای ۱۹۷۰ شعله زند به عنوان نوجوان شایسته دارای بهترین شخصیت انتخاب شد




۱۰ جولای ۱۹۷۱ مهوش صبحی یکی از ده نفر اول که متاسفانه عکسی از ایشان پیدا نکردم.
۱۲ژوئن ۱۹۷۲ رویا روحانی مقدم نفر دوم نوجوان شایسته جهان شد


 ۱۶ ژوئن ۱۹۷۳ سوسن حکیما در مسابقات بین المللی نوجوان شایسته به عنوان جذابترین فرد انتخاب شد



۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

داستانی نه به همین سادگی



دخترم از حمام داد می زند:
- صدبار گفتم بابا لباسای من رو تا خودم نگفتم نشور ..مامااااان؟ این مقنعه مشکی من کوشی؟
-شستم خشک شده گذاشتم برای اتو.
قربان قد و بالای ترکه ای اش بروم به خواهرم کشیده این اخلاقش.به لبخندم ناز می کند و همانطور که پا از روی بساط سبزی پاک کردن من رد می کند غر می زند:
- از دست تو مامان خوب اگر می خواستی اتو بکشی می کشیدی!مجبورم اون یکی مشکی رو بپوشم!
نگاهم به دنبالش کشیده می شود و گویی خودم را می بینم که از کنار بساط سبزی پاک کردنهای مادرم رد می شدم و به او می خندیدم:
- بگذار درسم رو بخونم و شوهر پولدار پیدا کنم می بینی که کلفت هم می تونه اینکار ها رو انجام بده زن حاجی جون.
صدای پسرم مرا به خانه حقیقی ام برمی گرداند:
- گفته باشم ها؟ بوی قرمه سبزی و قلیه ماهی تو این خونه بپیچه می رم خونه مامان حاجی بر نمیگردم.
- وقتی تو نیستی سرخ می کنم عزیز چشم قشنگم.
بندهای کتانی اش را گرفته و از انباری آمده بیرون:
- کتونی جدیده پامو می زنه به بابا بگو یکی دیگه می خوام.
به اینکه هر ماه همین بهانه را دارد می خندم و برای اولین بار می گویم:
- نه دیگه چشم قشنگه تا سه چهارماه دیگه....
در چوبی هال را آنقدر محکم می بندد که حرفهای من گم می شود و می دانم که وقتی برگردد می گوید هیچ کدام را نشنیده است (کتونی جدید چی شد؟)
سوت زودپز بالا پریده و می خواهم از جا بلند شوم که زانویم تق صدا می کند عجیب پیر شدم خیلی زود!
روزی که شوهرم را پسندیدم خیال کردم تا ابد دختر حاجی می مانم و فندق صدایم می کنند.
حالا از دختر حاجی بودن کم نشده اما آنقدر کار و اسم جدید دارم که یادم می رود.
راستی شوهرم چرا از آن قالب روشنفکری که روزی عاشقش شدم درآمد و حالا این منم؟ من که تغییری نکردم همان آدمی هستم که می خواستم درسم را ادامه بدهم و کلفت بگیرم و فقط یک دختر بله قربان گوی سربه زیر داشته باشم؟ مقصر شوهرم است که از نوع نظافت کلفتها ایراد گرفت و مدام عوضشان کردم.
- مامانی شام رو زود آماده کنیها؟ امروز ورزش داریم زنگ اخر نمی مونم.قرمه سبزی ترش و تند بشه.
خداحافظ نمی گوید اما از صدای به هم خوردن در هال می فهمم رفت.قرار نبود امشب قرمه سبزی بپزم!
لوبیا خیس می کنم و یک بسته گوشت خورشی از فریزر می گذارم بیرون.
خوب معلوم است دیگر وقتی هفده ساله شوهرت بدهند و هنوز مهر دیپلمت خشک نشده بروی شوهر داری و هنوز دوماه از ازدواجت نگذشته از بوی غذا بالا بیاوری و مادرشوهرت ذوق کند که پسرم دارد پدر می شود تو ده دوازده سال بعد از این قضایا خیال می کنی همیشه آدم بزرگ بوده ای و همیشه خیال می کنی سوادت کم است و همیشه خیال می کنی به هیچ دردی نمی خوری جز خانه داری.
شوهرم از اینکه خانه نشین شدم خوشحال شد وگرنه بچه ی اول را شیر می دادم که دومی را باردار شدم.
مقصر هم اوست که هرجا نشست و بلند شد مرا کدبانویی از مادرش بهتر معرفی کرد.
همیشه در مهمانی ها از اینکه من لاغر و مردنی و مانکن نیستم تعریف کرد.همیشه از اینکه بوی پیازداغ و سبزی می دهم لذت برد.مقصر اوست که وقتی بچه ها از آب و گل و شیرخوارگی درآمدند نگذاشت بگذاریمشان مهدکودک و من درسم را بخوانم.حتا نگذاشت منشی مطب برادرم بشوم و خدا تومن حقوقی که می داد حالا به غریبه ها می رسد.
شوهری که عاشق من شد جوان بیست و یک ساله دانشجویی بود که گفت هر روز از بوی عطر(چنتیلی هوبی گانت)من می فهمیده از کوچه رد شده ام؟ گفت برای من بزرگترین مغازه خرازی دنیا را می خرد که دیگر اینقدر به خرازی پدرش نروم و کسی عاشقم نشود.گفت تا مقطع دکترا درس بخوانم و بعد اگر دلم خواست مادر شوم.گفت کتابخانه های دنیا را برایم آن لاین سفارش می دهد تا نخواهم لنگ هیچ کتابی بشوم و از خواهر او قرض بگیرم که ناز می کند.
حالا او موفق ترین وکیل شهر است و اگرچه قضاوت خوانده و دکترا گرفته و شهرتی دارد اما تصمیم گرفته خارج نشین شویم.تصمیم گرفته تا دو ماه دیگر که مدرسه بچه ها تمام می شود از ایران برویم.با من مشورت نکرد و فقط گفت یادت هست چقدر آرزو داشتی خانه ای با سقف نارنجی در اروپا داشته باشی؟حالا براورده شد.حس خوبی ندارم.بیش از یکسال پیش برایم معلم خصوصی زبان انگلیسی گرفت تا فشرده بخوانم اما حس خوبی ندارم.چقدر این فیلم(به همین سادگی)که برادرم دیروز سی دی اش را آورد به زندگی من شبیه است.اگر هم نیست با این زن حس مشترکی دارم.
با صدای در هال از جا می پرم.صدای فیلم را می بندم و صدا می کنم:
-بچه ها؟ چیزی جا گذاشتید؟
با دیدن قامت همسرم که خندان است لرزان می ایستم.چه وقت خانه آمدن اوست؟
شیرینی و گل خریده با برگه لوله شده ای در دست.بغلم می کند و من به گریه می افتم:چی شده؟
می خندد: قبولت کردند.فقط مونده امتحان تافلت.
مبهوتم.روی کاناپه لم می دهد و مرا هم به سمت خودش می کشاند:عزیز چشم قشنگم دیگه بچه ها حسابی بزرگ شدند و تو بیخودی این همه سال خونه نشین شدی.حالا که همه چیزمون تو اروپا درست بود دیدم فقط دانشگاه می تونه تو رو از تنهایی اروپا دربیاره و به آرزوهای تحصیلیت برسی.اینه که همه مدارکت رو فرستادم فقط باید بری تافل امتحان بدی و انتخاب رشته کنی تا همزمان با بچه ها که اونجا مدرسه ای می شن تو هم دانشجو بشی.
هیچ چیز به اندازه جمله (( تافل امتحان بدی )) مغزم را نمی خورد.این جمله گویی پتکی است که برای متلاشی کردن سر و روح من ساخته شده.معلم زبان را یک ماه بعد از آمدنش مرخص کرده بودم.


  





۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

کارمان درست بود درست است این هم اسنادش



در سایت ها که گشت می زدم نمی دانستم از این خبرها بخندم یا گریه کنم!؟
قدیم ها که با اطرافیانم در مورد خبرهای روز و همه ایرادهایش بحث می کردم یکی می گفت:آخرزمان یعنی این! یکی می گفت:کی؟ کی؟ کجا؟ چطور؟ یکی می گفت: هوووو؟ چقدر سخت می گیری؟ اینطورهام نیست!!...
حالا این روزها که خبرها را می خوانم با خودم می گویم: ای بابا نکند واقعن خبری نیست و من خل هستم؟
نکند یک جور دیگری است! نکند می بایست مثل آدمهای آنطرف قضیه باشم و خبرها برایم اینقدر عجیب و غریب نباشد؟ شاید من عینک بدبینی زده ام و کارها درست است؟
بعضی خبرها شاید میان خبرهای جنجالی گم شوند:

انتشار مستندات پليس درباره حادثه سعادت آباد: کارمان درست بود ، صحنه را با مهارت مدیریت کردیم

چقدر کارتان درست بود که یک جوان مرد و یکی را هم می کشید؟مقتول را ما طی ده دقیقه فیلم دیده ایم که حرف می زند.که مردنی نیست اگر فرصتی پیدا کند.که مردم و پلیس و اورژانس همه با هم قاتل شدند.مدیریت این صحنه را با مهارتی که در مدیریت جهان خرج خواهید کرد انجام داده اید؟
خدایا چطور گرسنه ها و پاپتی ها و آرزو به دل مانده های( کپرنشین ) که حقشان از این خاک و بوم جز بیابان و درد و خار هیچ نیست به اژدهایی ادم کش تبدیل نشوند؟

کشف یک میدان نفتی فوق عظیم در ایران

به ما چه مربوط ؟همانی که آقای خمینی سی سال پیش آورد سر سفره ها کافی بود.



با دیدن این دخترک خوشروی خوشحال و کم سن و سال دلم به حال نسل او و خودم سوخت..نسل من که گفتن ندارد همه تان می دانید اما نسل این طفلکی هم دست کمی از ما ندارد..سه دهه است در حال سوختن و ساختن هستیم.اینکه این بنده خدا توانسته مینی کوپتر براند بد نیست اما شاید نمی داند اولین بانوی خلبان ایرانی عفت تجارت چي بود



که در سال ۱۳۱۹ پرواز کرد.شاید اگر در قید حیات بود( شاید هست نمی دانم)از دیدن این تصویر و این پس رفت حیرت انگیز!خاک بر سر می کرد.
شاید نمی داند اینها بانوان خلبان پاکستانی حتا با حجاب هستند؟




۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

<< تسویه حساب>> می بایست << صداها>> می بود.



تهمینه میلانی را خیلی دوست دارم حتا وقتی آتش بس یا افسانه آه می سازد.فکر نمی کنم شباهتهایی میان ما هست اما با چشم پوشی از تفاوتها وقتی فیلمهایی چون سوپر استار, بچه های طلاق, دوزن, واکنش پنجم و نیمه پنهان را از او دیده ام گفتم:این همان چیزی بود که می خواستم بنویسم اما نتوانستم آن را پرورش بدهم و در ذهنم گم شد.
این نتوانستن و پرورش ندادن تفاوت سن و تجربه و دانش علمی عملی است که میان من و اوست اما اینبار در تسویه حساب به یاد کتاب خودم و نقص هایش افتادم.گویی خانم میلانی یک در میان فیلم خوب و فیلم معمولی و نه بد می سازد.
تسویه حساب داستان زنان است مثل اکثر کارهای خانم میلانی اما این بار شعارهای فیلمنامه جای شعور بیننده را گرفته است.
دستپاچگی در پرورش شخصیتها و داستان مرا به عنوان یک بیننده دائمی خانم میلانی و نه یک منتقد دلسرد کرد.فیلمهای او را دوست داشتم چون وقتی حرف زنان در میان بود با ملاحظه کم و زیادی انجام نمی داد این بار حس کردم به اجبار خیلی کارها انجام داده است.
شروع فیلم که انفرادی رفتن یک زن زندانی را به شما نشان می دهد تداعی کننده (زندان زنان خانم حکمت)است و در ادامه همچنان این سکانس های تکراری با شماست و توقع شما دو چندان بالا می رود
چون خیال می کنید با فیلمی به همان جذابیت و به حق طرف هستید تهمینه میلانی هم که جای خود دارد.
اما ناامیدتان می کنم چون تهمینه میلانی در این فیلم زنان خیابانی و دردهایشان را مستحق مرگ جلوه داده و البته در کنارش مردهایی که مقصر هستند.هرچند در این مملکت سزای زنی که نمی خواهد زیر بار برود بیش از این نیست اما در فیلم تسویه حساب به جای دیالوگ شعار گنجانده شده.
در سکانسهایی که زنان مردهای هرزه را یک به یک دوره می کنند و بر سرش می کوبند واضح است مردهای داستان تغییر نمی کنند و شعارها به سر بیننده کوبیده می شود.
حقیقت و فضایی که تهمینه میلانی عزیز همیشه تو را در آن غرق می کرد تبدیل شده است به فیلمی که به خوردت داده می شود چون تهمینه میلانی سازنده است.
اگر به شما بگویم (صداها)در واقع آن کاری بود که توقع داشتم خانم میلانی انجام بدهد تعجب می کنید؟
این فیلم بی نظیر که در سکانس اول تا ته داستان را به شما می نمایاند چنان حقیقی و غم انگیز است که خیال می کنید همان کسی آن را ساخته که واکنش پنجم را.
وقتی از فرزاد موتمن فیلمی به نام ( پوپک و مش ماشالله) دیده اید که جز به گیشه به هیچ چیز دیگری فکر نکرده خیال می کنید( صداها) را هم او ساخته است؟
زنان با اشتباهات و دردها و کج رفتاری روزگار و جامعه با آنها را چنان فاخر روایت کرده که معنای پیشرفت را آن وقت است که می فهمید.آنچه که خانم میلانی در تسویه حساب متاسفانه در انجامش عاجز شده بود.
وقتی تسویه حساب را دیدم فکر کردم چقدر از سمت ارشاد و امثالهم بر کارگردان فشار آمده که فیلم را اینطور سرهم بندی کند؟ اما چند ساعت بعد صداها را دیدم و فهمیدم مهارت نوشتن و کارگردانی کردن که باشد فشار خود به خود از بین می رود.
و در میان این آب گل آلود ماهی که من گرفتم چاق بود و از هر دوی این عزیزان متشکرم.
کتابهایی که یک عمر خوانده ام و نقدهای متفاوت از دوست و آشنا و خواننده این درک را درباره کتابم به من نداد که این دو فیلم.
درک اینکه حتا اگر تهمینه میلانی باشی و یکی یک دانه در کار خودت اگر دقت نکنی اشتباه می کنی.
پیشنهاد می کنم شما هم هر دو فیلم را ببینید.



۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

این همان ملتی است که می خواهد حکومت تند رو فحاش و بی سواد را سرنگون کند؟ خوب چه فرقی دارد یکی از ما جای آنها را بگیریم؟

شما که خوردید به در دانشگاه و دوستتان جلوی چشمتان باتوم خورد پارسال!دوست منم که فرار کرده طفلکی آمده پناهنده شده چون روزنامه نگار بوده!منم که کتاب چاپ کردم و نمی توانم برگردم ایران و اعتراضات خلاصه به این دلایل خاموش شد اما مقصر لیلا اوتادی است و افتخاری و معصومی و لولایی و و و..... چرا به جای این جاروجنجالهای مسخره و کیلو کیلو بلاگ نویسی و به بالاترین و فیس بوک و دنباله فرستادن و کیلو کیلو رای دادن به فحاشی ها!!برای زندانی های سیاسی نمی نویسید؟ چرا به بلاگ نویسی که از آیت الله بروجردی و جاوید تهرانی و زیدابادی می نویسد سر نمی زنید و اگر جایی لینک کرد به بیست رای نمی رسد اما فحاشی به معصومی و اوتادی و افتخاری می شود سر خط خبرهایتان؟ این همان ملتی است که می خواهد حکومت تند رو فحاش و بی سواد را سرنگون کند؟ خوب چه فرقی دارد یکی از ما جای آنها را بگیریم؟ یادتان رفته در تظاهرات سکوت و میلیونی که همه ماسک داشتند حتا نمی دانستید کنار دستی تان خواهر و برادر و همسایه تان است یا نه؟ ندیدید جواد خیابانی صورتش را در برابر دوربین پوشاند اما بود ولو اگر تکذیب کند؟ از کجا می دانیم لیلا اوتادی هم آنجا نبوده؟ نمی دانید کسی که بازیگر مملکت می شود بیشتر از ما تحت فشار است چون حتا از لباس پوشیدنش آتو دارند برای روز مبادا؟ ندیدیدم با زهرا امیرابراهیمی چه کردند؟ یادتان رفته با زن سعید امامی چه کردند؟ زنی که ندیمه زن خامنه ای بود و در مذهبی بودنش شکی نیست را به هم جنس گرایی و زنا متهم کردند با یک بازیگر دست دوم که ما از زندگی خصوصی اش بی خبریم چه می کنند؟ همین هفته گذشته در خبرها خواندم خانم ( ب.ب) با یک فوتبالیست در مهمانی شبانه ای دستگیر شد.تصور کنید از این خانم ب.ب بخواهند در یک چنین فیلمی بازی کند و اما او نپذیرد! می دانید چه بر سر این آدم می آورند و همین ما یک هفته تیترش می کنیم و بعد می شود بهروز و احمد و مجید و یادمان می رود چون سوژه جدیدی برای فحاشی پیدا کرده ایم و دست به فحاشی مان بهتر از دست به خیرمان است. من نه از این خانم فیلم دیده ام نه از قیافه و خبرهایی که درباره اش خوانده ام خوشم می آید اما دلم به حال خودمان می سوزد.با این فیلم نه ندا زنده می شود و نه دوباره می میرد فقط برگ دیگری به تاریخ سیاه زندگی بعضی ها اضافه می شود که بگذارید بشود مگر ما دیوانه ایم شخصیت خودمان را پایین بیاوریم که مبادا خانم اوتادی خطا کند؟ دست اندرکاران فیلم هم که تکلیفشان معلوم است یک مشت اطلاعاتی و از خدا بی خبر و شاید هم نه! اعتقادشان این است غلط یا درست.با وجدان یا بی وجدان! متاسفانه اوضاع خراب تر از آن است که یک بازیگر یک تنه جلوی یک حکومت بایستد. اینقدر از در قلب ملت ایران جا گرفتن حرف نزنید که برای زن و بچه زیدابادی و بروجردی و توکلی و ستوده نان و آب و آزادی و آسایش نساخته این قلب ملت ایران. من از بی شرفی کردن یا خیانت حرف نمی زنم از کمی انصاف می گویم که سال گذشته به خاطر رای و توهینی که حس کردیم به ما شده داشتیمش اما یک باره تمام شد.اگر زندگی کردن برای من در ایران سخت است و هر روز به خیابان رفتن و باتوم خوردن برای شما دشوار پس برای لیلا اوتادی و بقیه هم همینطور است. این شور حسینی اگر در ما نبود اوضاعمان بهتر بود به خدا.

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

از نصرالله که یک بشکه گوشت و برنج حرام و هضم نشده است چه توقعی دارید وقتی روشنفکرهای ما با کار فرهنگی عربی پیش از اینها او را تایید کرده بودند؟





حسن نصرالله چیزی را گفت که ابراهیم یزدی ۳۱ سال پیش در روزنامه کیهان به تاریخ چهارم اردیبهشت بیان کرد:می خواهیم اثرات ۲۵۰۰ ساله استبداد را بزداییم.
حسن نصرالله مقبره کورش را خرابه ای یافته که ما گاهی در گروه ۱۰۰۰/۱۰۰/۲۰/۵نفره دوره اش می کنیم و قبر امام رضا را گنبدی از طلا که همیشه جمعیت فشرده و روبه مرگ آویزانش است و پول به پایش می ریزد.
ما دشمنی مثل حسن نصرالله داریم چون دوستانمان هنرمندان و فرهنگیان و متولیان مملکتمان که همان خودمان هستیم از دشمنی چون او صد برابر زیانبار تر بوده اند.
ما امروز از نصرالله چیزی را شنیدیم که روشنفکرهایمان چهل سال پیش مثل پتک بر سر محمدرضا شاه کوبیدند به دلیل جشنهای ۲۵۰۰ ساله.
این کوه خوردن و خوابیدن و عربده کشیدن و جنگ طلب که عددی نیست برای ما وقتی داوود میرباقری مملکتمان مختارنامه و امام علی می سازد!مگر ما چند داوود میرباقری داریم؟
مگر ما چند مهدی فخیم زاده داریم که امام رضا می سازد به جای داستانهای به حق شاهنامه؟
چرا به آنچه از خودمان بر خودمان است ایراد نگرفته ایم و دشمن ریز و بی ارزشی را اینقدر بزرگ می کنیم؟
مگر همین محمد نوری زاد عزیز( به امید آزادی اش) نبود که چهل سرباز را ساخت و در آن علی و حسن و نقی و تقی و عرب را به فردوسی ضد تازی وصل کرد و به خورد ملت داد؟
مگر همین ما نیستیم که چهل سال پیش پدرانمان نام فرانک و رامتین و فرشته و شهلا و مهرزاد بر ما گذاشته اند و امروز ما دختران و پسرانمان را زهرا و فاطمه و ابوالفضل می نامیم؟
وقتی نماینده مجلس ما پنجاه سال پیش بیژن نامیده شده و امروز به خامنه ای می گوید امام! حسن نصرالله چه فکری بکند جز آن توهم که داشته و بر زبان آورده؟
از ایرانی بودن ما چه چیز مانده جز تاریخی که خودمان هم دست و پا شکسته از آن می دانیم؟
به جای بزرگ کردن دشمن حقیری چون او می بایست در خودمان و دوستانمان تجدید نظر کنیم.


پ.ن: حتا اگر ویدیو و سخنان نصرالله جعلی باشه در این متن و نظر من تغییری ایجاد نمی شه.

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

اگر دلتنگ هستید بفرمایید چند دقیقه استراحت نوش جان


با بدون شرح اما شیرین آغاز می کنیم

ای الاهی قربون همکاری کردنت


آااخی بچم چه جوگیر شده تو رو خدا


طعم گس برخورد فرهنگ ها رو بنده خودم بسیار چشیده ام



چی بگم آخه جون دلم


ای داد بیداد ایرانی بودن عجب صفایی داشت یک زمانی


موقع عکس گرفتن خوب اطرافتون رو چک کنید


ای امان از طبیعت وحشی که البته بشر امروزی رو سفیدش کرده


والله من می گم این بچه یتیم غوره بود بهتر بود تا این بابا رو داشت



این عکس رو گذاشتم که بگم اگر ازدواج نکردید سخت نگیرید آمیتا باچان شب عروسیش چه ساده است؟


انیشتین رو اینطوری دوست دارم



عمل زیبایی هم حد داره به خدا


آاااخی..من که خیلی مایکل جکسون رو دوست داشتم


معجزه آرایش که می گن یعنی این



همینطوری دنیا رو تسخیر کردی مادر جان؟



خوب این مانکن رو اینطوری گذاشتید که چی؟بابای بچه هم بود خیال می کرد برای نمایش دادن است


تفاهم خوبه ..در هر زمینه ای


واسه این چیزاست که من ترجیح می دم دختر داشته باشم (:

اینجا فرانسه و اسپانیا و پرو نیستها؟ قلعه هزار پله یا رودخان در فومن گیلان است


این عزیز دل خواهر جریان داره.اسمش جنی شیمیزو است jenny shimizu


جریانش هم بر خلاف دنیای هالیوود برای ما کمی پیچیده است
زن به دنیا اومده ولی دوست داره مرد باشه.دوست دختر های فراوان داره.مانکن بوده و هست( به نظرم) از همه مهمتر اینکه الان دایه مادرخوانده پرستار خلاصه یه چیزی است برای بچه های آنجلینا جولی (:
چرا آنجلینا جولی؟ چون عاشق هم هستند.چون قبلن با هم سکس داشتند.چون آنجلینا جولی صریحن گفته که اگر اون وقتها با همسر اولش در دهه نود مزدوج نبود با این مزودج می شد.فقط من موندم چرا بعدش که چند تا شوهر دیگه کرد و دزدید و اینها ایشون رو نگرفت!؟ نکته قابل توجه دیگه درباره این چهار تکه استخون اینکه برای مادونا خیلی خواهری کرده.در هر ساعت شبانه روز که مدونا دلش می خواسته ایشون حاضر بوده که بهش سرویس بده.به نظرم این نکته رو در ویکی پدیای شیموزو یا مدونا خوندم.


بعد از یک روز گشت و گذار در بیش از صدتا سایت این پست و عکس ها رو انتخاب کردم برای همه از جمله شیرین جان عزیزم که این روزها غصه ایران و ایرانی سکته اش داده و به قول خودش می خواد از ایرانی بودن استعفا بده.براش آرزوی سلامتی می کنم و برای همسرش استقامت.
در همیشه روی یک پاشنه نمی چرخه عزیزم ایران و ایرانی اینقدرها که ما فکر می کنیم اوضاعش خراب نیست به حق توکل داشته باش.


۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

درياب كنون كه نعمتت هست به دست كين دولت و ملك مى رود دست به دست





فقيرى وارسته گوشه اى نشسته بود. پادشاهى از كنار او گذشت.فقير بر اساس اينكه آسايش زندگى را در قناعت ديده بود، در برابر شاه برنخاست و به او اعتنا نكرد.پادشاه به خاطر غرور و شوكت سلطنت از فقير رنجيده خاطر شد و گفت:اين گروه خرقه پوشان لباس پروصله پوش همچون جانوران بى معرفتند كه از آدميت بى بهره مى باشند.
 وزير نزديك فقير آمد و گفت : اى جوانمرد سلطان از كنار تو گذر كرد، چرا به او احترام نكردى و شرط ادب را در برابرش بجا نياوردى ؟
فقير گفت : به شاه بگو از كسى توقع خدمت و احترام داشته باش ‍ كه از تو توقع نعمت دارد. وانگهى شاهان براى نگهبانى ملت هستند، ولى ملت براى اطاعت از شاهان نيستند.
پادشه پاسبان درويش است   گرچه رامش به فر دولت اوست    گوسپند از براى چوپان نيست بلکه چوپان براى خدمت اوست 

.............
سخن فقير مورد پسند شاه قرار گرفت.گفت : حاجتى از من بخواه تا برآورده كنم .فقير پاسخ داد: حاجتم اين است كه بار ديگر مرا زحمت ندهى . شاه گفت : مرا نصيحت كن .فقير گفت :
درياب كنون كه نعمتت هست به دست    كين دولت و ملك مى رود دست به دست  



حکایتی از سعدی}
 




۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

آقای مدیریت جهان با این سطح سواد قطعن می توانید کهکشان را هم اداره کنید.

همه دانشگاه ها را منحل کنید تا برویم همان جایی درس بخوانیم که اینها خوانده اند!
قطعن هر جا بوده که دانشگاه نبوده ؟
مسافرین محترم در صورت ابطال به اسهال مخصوصا اسهال شدید جهت تشخیص زودرس بیماری و آزمایش رایگان سریعا به نزدیکترین مرکز بهداشت مراجعه فرمایید
مرکز بهداشتی که وزیرش خانم مرضیه وحید باشد و فرهنگی که رامین در مطبوعات ارائه می دهد از این بهتر نخواهد شد.
{علوم انسانی بَدَ...روحانی بَذارید تو دَبَستانا خلا رفتن آموزش بَدَهَند }








۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

حالمان خوب است.اما تو باور نمی کنی!همه چی آرومه.



حالمان خوب است و مردیم از بس خوشبختیم.
پیکان جوانان زرد قناری بابا بعد ازاینکه چهل سال جان کند و قراضه نشد حالا پراید یشمی است با کلاس شده ایم اگر چه دو سه سال بیشتر دوام نیاورد.
خاک بازی تو کوچه ها و گوشواره طلا و الک دولک خوب بود یا سگا و ایکس باکس و فارم ویل؟ چقدر بچه های ما خوشبختند.هاچ زنبور عسل هم شد کارتون؟ ذهن ما بچه های زبان بسته شبانه روز دنبال مادر او می گشت و حالا فرزند تو خوب می داند بچه فلسطینی چرا باید به خودش بمب ببندد چون مادرش را اسرائیلی ها کشته اند!حالتان که خوب است؟
سریال آیینه و سایه همسایه و پاییز صحرا؟ چه معنی می دهد (زهرا خوشبخت می شود)(زندگی شیرین می شود).این چه دروغ و دونگ هایی بود که به خورد ما می دادند.حالا به کلانتر و خواب و بیدار و فاصله ها و قلب یخی نگاه کن. به جای آنکه به دروغ خوشبختی را به تو دیکته کنند نشانت می دهند که زن یا باید کلفت شوهر و بچه هایش باشد یا پلیس محجبه بشود یا هرزه و دزد و فراماسونی. آن وقت تو با خودت می گویی راستی من کدامیک هستم؟ ذهن ما را که به چالش می کشند حالمان خوب است.
پاتال و آرزوهای کوچک و گلنار!! از مدرسه ما را می بردند یک مشت دروغ و خیالپردازی می کردند تو سرمان و شب آسوده می خوابیدیم و رویا پردازی می کردیم.امروز از مدرسه بچه ات را می برند اخراجی ها تا ببیند و بداند قهرمانهای مملکتش چه آرپیجی زنهای قهاری بوده اند با نخود و بی نخودش فرقی ندارد.حالشان خوب است.
تلویزیون مختارنامه ساخته و روش های او را در بریدن سر ایرانی های مسلمان ناشده آن دوران می آموزیم.حالمان خوب است هر شب تلویزیون راه های مبارزه با جنگ نرم نشان می دهد و بابا رو پشت بام دنبال فرکانس فارسی وان دیش می تاباند.
راستی این حق است که شیر را می خریدیم شیشه ای دو تومان؟ این از گلوی تو پایین می رفت که پولش را دولت بدهد؟حالا یارانه ات را ماهانه به جیبت می ریزند و حق دولت به گردنت نیست می توانی بروی هر جور دلت خواست خرجش کنی دو سه کیلو گوشتش کنی یا دو سه بسته شیر در عوض دنیا و آخرت ات را داری.همه چیز آرام است.
حالمان خوب است چهل هزار تومان یارانه داده اند و مادرم برده دو کیلو گوشت با آن خریده.
میلیاردها دلار ریخته ایم تو دهان  ونزوئلا و بولیوی تا بیایند با رییس جمهورمان گل کوچک بازی کنند و بروند حرم امام رضا زیارت و ما حالش را ببریم حالمان از این بهتر نمی شود.
کرور کرور پول به پای حماس و حزب الله ریخته اند تا رییس جمهورمان با آبرو برود تو دهات لبنان حرف بزند و ما مفتخر باشیم از استقبال چند هزار نفری و بدانیم همه چی آرومه.
طرح مبارزه با مفاسد هر روز در اتومبیل های مردم و دستگیری سگهایشان و تراشیدن موی آناناسی پسرها و بریدن مانتوی کوتاه دخترها اجرا می شود و ما احساس امنیت می کنیم.
دست همه به دهانشان می رسد ولی خوب فری و مسی و مامان دو سال است تو دادگاه یکدیگر را تکه تکه کرده اند سر سه چهار میلیون زمین موروثی بابا که تو دهات پیدا شده.
مموش هم کنار گود نشسته با همه آنها قهر است و منتظر است ببیند خدا چه می خواهد.حالشان البته خوب است.
اعتبار پاسپورتمان در دنیا از آخر سوم شده ولی خوب به دلیل اینکه کیش و چالوس داریم به آن نیازی نیست و همه چیز آرام است.
تیم ملی فوتبال کشورمان به دلیل مردمی بودن و ساده زیستی مثل بازی بچه محلهای ما گردانده می شود و از داشتن امپراطور و سعیدلو و کفاشیان حالمان خوب است.
از دست ربنای شجریان هم راحت شدیم و حالا ماه رمضان با( جیگر طلا) به خوانندگی حسین مخته و اشکان افطار می کنیم.حالمان از این بهتر نمی شود.
یک مشت آدمی که سیاه نمایی می کردند و اقتصاد و آزادی را زیر سوال می بردند و اسم خودشان را خبرنگار گذاشته بودند تو زندان ها دارند می پوسند و همه چیز آرام است.
خبرهای شبکه خبر را بیست و چهار ساعته دنبال می کنیم تا ببینیم حقوق بشر در آمریکا و آلمان و انگلیس به چه روز سیاهی نشسته است و قدر زندگی مان را خوب می دانیم واگر کسالت داشته باشیم حالمان بهتر می شود.دانشجو هم به دلیل منحل شدن دانشگاه به درد نخوری مثل علوم پزشکی آرام شده است و با تغییر رشته های علوم انسانی به علوم حیوانی آرام تر می شود.
مملکتمان را سپاه یل امام زمان اداره می کند و خیالمان از بابت تلفنهای خصوصی و نامه های پستی و امنیت ایمیل و اینترنت راحت است همانطور که در ورود و خروج هروئین و اکس مهارت دارند و آسوده خیالمان کرده اند.
خوشبختانه آنقدر در کوچه و محله مان قتل و تجاوز و دزدی اتفاق می افتد که از خرید روزنامه و خواندن 
خبرهای حوادث راحت شده ایم و همه چیز به آرامی و با صبر پیش می رود.خلاصه که حالمان خوب است و خدا خودش می داند چه کند و با استقامت و نجابت ما همه چیز بهتر هم خواهد شد.چرا باور نمی کنی؟همه چی آرومه!