۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

روستای ۷۰۰ساله در ایران.مردم هنوز آنجا زندگی‌ میکنند.

اینجا روستایی نزدیک به کندوان است که بعضی‌ از خانه‌هایش ۷۰۰سال عمر دارند..من از عکاس و تاریخ عکس‌ها مطلع نیستم ولی‌ بی‌ نهایت از ایشان تشکر می‌کنم.ای کاش مسولینی دلسوز داشتیم تا این فضای حیرت انگیز را به جهانیان معرفی‌ کند. برای اینکه عکس‌ها را بهتر ببینید روی آنها کلیک کنید.تصاویر واقعی‌ گویا تر هستند.

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

عکسهای دلخراشی از هولوکاست

۱ روانی‌ احمق تر از احمدی‌نژاد میپرسید: مگه میشه ۶میلیون آدم رو کرد توی کوره و سوزوند؟ بیا حساب کنیم ببینیم این ۶میلیون چند تا کوره میخواد و چند روز طول میکشه.} اونقدر احمق بود که فکر میکرد در عرض ۱روز ۶میلیون آدم رو کردن توی ۱یا ۲کوره و سوزوندن.این روانیها و از خدا بیخبرها و احمق‌ها حتا به خودشون زحمت نمیدن ۱صفحه بخونن یا ۴تا عکس ببینن.به قول همسرم, احمدی‌نژاد اگر به جای مشورت با بچه ۵ ساله و ۹ ساله و ۱۶ساله با ۱آدم با سواد مشورت میکرد از هولوکاست یکم با خبر میشد.این جنایت در کمپ،های مختلف،در کشورهای مختلف،با روش،های مختلف و در روزهای مختلف روی داد..اتاق،های گاز.تیرباران دسته جمعی‌.سالنهایی که با دود اتومبیل پر میشد.سوزاندن.از جمله روش،های است که جنایتکاران قرن از آنها استفاده کردند.. بر خلاف تصور مردم که این جنایت فقط مربوط به یهودی‌ها بود بسیاری از دانشمندان هنرمندان که باید حذف می‌شدند،همجنس گرایان, افراد معلول،غیر نظامیان اتحاد جماهیر شوروی،زندانیا‌ن شوروی در جنگ،مخالفان سیاسی و مذهبی‌،کولی ها،قومیتهای لهستان و رومانی.. از جملهٔ این قربانیها بودن که به علاوهٔ یهودیها ۱۱ تا ۱۷ میلیون تخمین زده شدند. کودکان قربانیان آزمایش،های پزشکی‌ دانشمندان آلمان نازی..
۱عکس از ۲زاویه
همهٔ یهودیها در آلمان نازی مجبور بودند این ستاره زرد رنگ را به لباس خود آویزان کنند تا مشخص شود یهودی هستند
بدون شرح
۱ و نیم میلیون کودک در این جنایت جان باختند
مردمی که در انتظار مرگ هستند..به خیال اینکه برای معاینه پزشکی‌ میروند .
الی ویسل بازمانده هولوکاست در۲ عکس‌ از امروز و دیروز...

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

امان از ۳۰ سالگی که دارد مثل آوار به اسم روز تولد بر سرم خراب میشود.

چه آرزوها که خیال می‌کردم در ۳۰ سالگی به آن رسیده ام.کیکی تصور می‌کردم و همسری مهربان و ۲،۳ تا بچهٔ هم سن و سال که با کمک بابا مرا سورپرایز کردند. خیال می‌کردم در دههٔ ۲۰ به همهٔ آرزوها میرسم.آروزهایم بزرگ نبودند. آرزوی چاپ شدن ۴،۵ تا از کتابهای رمان و خانه و بچه داشتن کجاش بزرگ است؟ آزادی ایران ایضا.... خیال می‌کردم زنی‌ با وقار میشوم.. مادری با جذبه و دختری دلسوز برای مادرم و خواهری سنگ صبور برای برادر و خواهر.. ۳۰سالگی آماده من هنوز با همسرم کودکانه حرف میزنم و او ناز میخرد و هر کس مرا می‌بیند با ۱۰۰ حدس و گمان می‌گوید ۲۳ساله به نظر میرسم. بچه نداریم تازه مزدوج شدیم.۴،۵ تا کتاب بیشتر چاپ نکرده ام.خانه نداریم و دلسوز مادر نمیتوام باشم او ایران در خلوت خانه اش است و من کلبه نشینی در اروپا.. با خواهرو برادر‌ها قهریم ..چرا نمیدانم. ایران آزاد نیست ایضا.... تولدم را با همسرم ۲تایی جشن میگیریم و از ۱هفته قبل دارد تدارک می‌بیند برای شاد کردن من.مرد مهربانی است که عجیب قسمت من شد. ۲تا کتاب رمان چاپ کردم در این سالها... هر روز به مادرم زنگ میزنم و سنگ صبور میشوم براش ... برای خواهر و برادرها که قهریم هم چنان دل‌ میسوزانم ... ایران دارد آزاد میشود ایضا.. انگاری به آرزوها رسیده‌ام‌ ۱جور دیگر.. ولی‌ باز هم ۳۰سالگی و دههٔ پیش رو ترسناک به نظر می‌رسد. آن من دیگر را هنوز نمیشناسم... شاید در ۴۰سالگی... اگر دیر نشده باشد..