۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

نسل سوخته یعنی مادرانی که تهرانی نیستند ولی می دانند اوین کجاست!


نسل سوخته یعنی...
دلتنگی برای نداشته هایت که داشته های بزرگترها پیش از به دنیا آمدنت بوده اند!
آرامشت پیدا کردن صدای دوبلور پسر شجاع است و دیدن مادر چوبین!
نخواندن { علی حقیقتی بر گونه ی اساطیر } و عاشق شریعتی بودن!
ندانستن حقایق قادسیه و سیه پوشی بر داستان کربلا!
در وطن غریب بودن و تن به غربت سپردن!
دانستن تمام پلشتی های کوچ و باز هم کوچیدن!


نسل سوخته یعنی...
به آرزوهای بر نیامده ات نالیدن و از آرزوهای بر نیامده ی فرزندت گریستن!
مالک سه چهار سکه ی هفت هشت گرمی بودن و میلیونر شدن!
در برابر بابا سر خم کردن های اجباری و برای فرزند سر به زیر شدنهای بیکاری!
دلخوش به فارسی وان و جِم تی وی!
خوشبختی ات در صف ایستادنهای بی دغدغه ی کودکی برای شیر شیشه ای و نانوایی!


نسل سوخته یعنی...
سردرگرمی از عاشق {بَرَره} بودن و دلخور از توهینهای{مدیری }!
سر تعظیم فرود آوردن برای {آقای هالو } و متنفر از { نصیریان} در توهین به یهودی!
صدا نداری و می خوانی! درس نخوانده ای و استادی!
پول نداری و خاطرخواهی! لیسانسه اما کم سوادی!
احمدهای چاق و لاغر نماز جمعه را خوب جوک کرده ای!
از احمد زیادآبادی ولی چه می دانی؟


نسل سوخته یعنی...
برای پشتوانه داشتن, مهریه های نجومی !
فروشنده های کلیه و سر چهارراه گل فروشی!
چهل روز حرف زدن از اختیارات تن و بدن گلشیفته فراهانی!
چهار سال سکوت برای روزنامه نگارهای زندانی!
وکیل پایه یک پشت میله های نامردی!
عاشق شدنهای یواشکی! تن خریدو فرش کردن شرعی خدایی!


نسل سوخته یعنی در مهد کودک جدامانده ای "Hey U" خارجی!
دنبال قاب عکس عزیز جون و بابایی
برای ثابت کردن ریشه و وطنی که داری
همبازیهات به "شان Grand parent" می بالند و تو تنهایی!هنوز کودکی وگیج که اهل کجایی!


نسل سوخته یعنی آنهایی که نوستالژی شان صدای آژیر قرمز و سنگرهای زیر باغچه است!
همه ی ماییم که فرق فاشیسم و راسیسم و ناسیونالیسم را نمی دانیم!
نسل سوخته یعنی مادرانی که تهرانی نیستند ولی می دانند اوین کجاست!


" ذوب شده" ای اگر هنوز نسوخته ای...







۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

غرور ملی!



مبتذل‌ترین نوع غرور، غرور ملّی‌ است، زیرا کسی که به ملّیت خود افتخار می‌کند در خود کیفیت باارزشی برای افتخار ندارد، وگرنه به چیزی متوسل نمی‌شد که با هزاران هزار نفر در آن مشترک است. برعکس، کسی که امتیازات فردی مهمی در شخصیت خود داشته باشد، کمبود‌ها و خطاهای ملّت خود را واضح‌تر از دیگران می‌بیند، زیرا مدام با این‌ها برخورد می‌کند. اما هر نادان فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد، به مثابه‌ی آخرین دستاویز به ملّتی متوسل می‌شود که خود جزیی از آن است. چنین کسی آماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملّتش دارد، با چنگ و دندان دفاع کند.


در باب حکمت زندگی - آرتور شوپنهاور - ترجمه ی محمد مبشری - صفحه ی ۸۳