۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

وقتی با دختر به قول خودشان اکبر شاه در برابر دوربین و ملا عام چنین می کنند؟.....

حتا اگر کسی مانده بود که به حرفهای شیخ شجاع کروبی درباره تجاوزها شک داشت حالا با دیدن این فیلم می توان ادعای او را حقیقی تر از حقیقت دانست.
فکرش را بکن؟با دختر به قول خودشان اکبر شاه.کله گنده ترین آدم در تمام این ۳۰ سال در خیابان چنین کردند.به او با الفاظ رکیک تجاوز می کنند.در برابر دوربین و ملا عام و موقع اذان قصد به صلابه کشیدن و جر دادن او و خانواده اش را دارند!
یک لحظه فکر کنید در سیاهچاله ها و زندانها با آدمهای معمولی چه می کنند.
فارق از اینکه خواهان جوابگویی خاندان رفسنجانی در دادگاه های صالحه برای سالهای مسئولیتشان هستم ولی بی حرمتی به یک مادر و یک بانو به هر شکل تهوع آور است.
چقدر احمق هستند آدمهایی که الان مست قدرت هستند.یکی نیست بگوید بی عقل وقتی پول و قدرت به خاندان هاشمی وفا نکرده و تو بی هیچ مقام و منصب می توانی او را امروز خوار کنی فردا دنیا و حق و قضاوت با تو چه خواهد کرد؟

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

شما قضاوت کنید.خشونت از کدام سو است؟

دنیای کوچکی شده یعنی همین.یعنی گذارت می افته به صفحه فیس بوک یکی و نمی تونی ازش عکس نگیری به همه نشون بدی!!جایی که نمی خواهی بری.
این آقای مخ لس ولایت وقیح دوست از پیروان رای دزد جسد دزد هستند.
عشق و حال فیس بوکی آنها اینطوری است:دوستان دلتون کالیبر می خواد؟
کامنت:حاجی رو دو تای منم حساب کن!


۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

چهارده ساله های ساندیس خور تو دهنی نخورده هستند.سگ درنده حزب الله هم که ترحم کردن ندارد.

چند روز پیش در برنامه نوبت شمای بی بی سی پسر جوانی آمد گفت من یک بسیجی ام و خنده ام می گیرد که هرکه به شما زنگ زده می گوید:اشک اور زدند.اینها یک مشت سوسول هستند که از اشک اور کوه می سازند و فراری می شوند.به قول خودتان ما یک مشت بچه چهارده ساله بسیجی هستیم!! که جانمان را کف دستمان گرفته ایم.
از اینکه تا به حالا هم همه جانشان کف دستشان بود شکی نیست اما:
برداشت من از بیانیه جمعی از سپاه این است:از این به بعد بی غیرتهای بی رحمی که در خیابانها آدم می کشند دو دسته هستند:سگهای وحشی حزب الله و چهارده ساله های شستشو شده مغزی.
همه ما در چهارده سالگی خیلی احساس زرنگی می کنیم دلیلش این است که تو دهنی نخورده ایم.به اصطلاح اینکه خطر نمی شناسیم چون ندیده ایم.چهارده ساله های شستشو شده مغزی بعد از اینکه دیدند با خواهران و برادران بزرگتر از خود طرف هستند و به قول ساندیس خور در برنامه نوبت شما: نه یک مشت سوسول!! حساب کار دستشان می اید بر می گردند خانه منتظر برنامه عمو پورنگ.
اما سگ وحشی کارش پاچه گرفتن و دریدن است که دیگر رحم کردن ندارد.
دست حق همراه همه تان :)

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

آیا کسی گفت مصری ها در ۱۸ روز ۳۰۰ کشته دادند؟یا فقط گفتیم مصری ها ۱۸ روزه موفق شدند؟

همیشه وقتی مردم در اوج عقل گرایی هستند من در نهایت احساساتم و البته برعکس این موضوع هم هست.خیلی وقت است حرف نمی زنم چون انگ خارج نشینی حرف نزن زیاد چسباندند ولی دل صاحب مرده خوشی و شادی بی مردمش را نمی فهمد.
از روزی که راهپیمایی ۲۵ بهمن  اعلام شد تا به حالا که تمام شد و رفت من عصبانی بودم و کمی نگران.
وقتی چشمها بسته می شود انگار چشم روشنفکر و عاقل و بزرگ و کوچک و پیر و جوان با هم بسته است.
امیدوارم یکی پیدا بشود جواب سوالهای مرا بدهد:
۱- مقایسه با مصر در تمام سطوح انجام شد؟آیا کسی گفت مصری ها در ۱۸ روز ۳۰۰ کشته دادند؟یا فقط گفتیم مصری ها ۱۸ روزه موفق شدند؟
۲-آیا متوجه هستیم که ایران شامل وبسایتها و دنیای مجازی نیست و مردم عادی و ناراضی بی خبر هستند و تنها راه آگاهی شان درباره راهپیماییها صدا و سیماست؟
۳-آیا نمی دانیم مصری ها تمام خبرگزاریهای جهانی را همراه داشتند و ما حتا به فکر پس گرفتن صدا و سیمای خودمان نیستیم؟
۴-آیا گز کردن با مجوز یا بی مجوز در سکوت از میدان امام حسین تا آزادی دردی دوا می کند؟
۵-آیا اعلام اینکه جنبش نمرده است تغییری در ماهیت حکومت خونخوار ایجاد کرده آنها را آگاه می کند و می ترساند؟
۶-از دست دادن جوانها و زندانی شدنشان در اگاهی مردمی که اگاه نیستند اما ناراضی هستند تاثیر دارد یا فقط نخبه ها را از دست می دهیم؟
عقل من کم شده یا احساسات همه را به خواب برده است؟





۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

بخشی از من گم شده است

بخشی از من گم شده است.
از یابنده تقاضا می شود به دنبال صاحبش نگردد.
دیگر به آن نیاز ندارم و متاسفم که به درد شما هم نمی خورد.
عادت کرده ام بی آن زندگی کنم حتا وقتی بی او هیچ بودم و موجودیت نداشتم.
بخشی از من دزدیده شده است.
کاش می دانستم دزد بی نوایی که به کاهدان زده خیال کرد به چه قیمت و کجا آن را می فروشد؟
متاسفم که قیمتی برایش نگذاشتند و آن را دور انداخت!
شاید نمی دانست من بی او موجودیت ندارم و هیچ می شوم.
بخشی از من به قتل رسیده است.
قاتل مشخص است اما مقتول مهدور الدم شناخته شد.
دیگر به دنبال قصاص نیستم و نمی خواهم بدانم سرش را برید یا خفه اش کرد؟
من بی او مرغ سر بریده ای شدم که هنوز در حال نفس کشیدن احساس خفگی می کند.
بخشی از من با خرافات و تعصب و تجاوز و نابرابری شرحه شرحه شده است.
از پدر مادر خواهر برادر فامیل همسایه و رهبرانم تمنا می کنم درد وجدان نگیرند! و به دنبال پیوندش نباشند.
من همین که باقی اش را برداشتم و در غربت خیابان (( واسلاوسکه)) در حال متولد شدنم راضی ام.
فقط متاسفم که آن بیست و هفت سال به کارتان نیامد و من هنوز احمقانه و سوگوار و دل آشوب پی اش می گردم