۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

علم الهدی هم لابد از پستان خروشوف یا ننه ی او شیرخورده است!

اگر روزی در آینده برای کسی بگویید علم الهدی گفته است ؛اگر مرغ ندارید آب پیازک یا اشکنه بخورید. آیندگانتان خیال می کنند از بس فشار روی شما بوده است دست به اغراق می زنید و حکومت تان را دیوانه و جانی در قالب جوک توصیف می کنید! همانطور که این داستان از زمان شولوخوف این طور به نظر می رسد:
مرد روسی در زمان خروشوف دهه ۶۰ میلادی با بدبختی توانست از روسیه فرار و به آمریکا سفر کند و پناهنده بشود.پس از چند سال برادر کوچکش به بهانه ی دیدار با او توانست به آمریکا برود. او دید که برادر بزرگتر خانه ای و زندگی خوبی و ماشینی دارد و موفق است, پرسید چه کرده ای؟ برادر اول می گوید: روزی سر راه اتومبیل «کِنِدی» نشستم و به محض اینکه رد شد شروع کردم به جویدن و خوردن کلاهم. کندی پیاده شد و پرسید این چه کاری است می کنی؟ جواب دادم: من روسم و گرسنه و بیچاره و بی پول و خیال می کردم به آمریکا سفر کنم اوضاع بهتر می شود. رییس جمهور دستور داد به من شغل خوب خانه و ماشین بدهند. برادر کوچکتر داستان را می آموزد و بر می گردد به روسیه و این کار را برای خروشوف انجام می دهد. رهبر از ماشینش پیاده می شود و بی هیچ سوالی می گوید: مگراحمقی که حالا در بهار و تابستان کلاه به این گرمی را می خوری. الان فصل علف و برگ درختان است. کلاهت را بگذار برای زمستان.
علم الهدی هم یا شیر خروشوف را خورده یا شیر مادر او یا شاید پدرشان یکی بوده است.

۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه

فرن تقی زاده و درخت گوجه سبزش و ۷۵ میلیون گرسنه!

دوست عزیزم فرن تقی زاده مجری خوب تلویزیون فارسی بی بی سی روز گذشته برای استاتوس فیس بوکش نوشت: «هیچی بدتر از این نیست که فکر کنی یک درخت گوجه سبز واسه خودت داری بعد از چند روز بری ببینی هموطنان کشفش کردن و هیچی واسه تو نمونده!»
چند نفر درباره اینکه گوجه نیست و آلو است برایش کامنت گذاشتند و دوستی هم نوشت: "بابا این ملت گرسنه اند.دلم برای خودم و همه می سوزه " !!
چیزی شبیه به این. من از دیروز در این فکرم که ربط ملت گرسنه و فرن و این درخت چیست؟ آیا ملتی که بروند در لندن درخت گوجه سبزی را کشف کنند گرسنه هستند؟ آیا فرن نمی بایست از این درخت می نوشت چون مردم گرسنه هوس می کنند؟ آیا فرن اینهمه آدم مهمی بوده و نمی دانسته!؟ شاید هم نان انگلیس و استکبار را خورده و جهان خوار شده و خودش را به آن راه زده! آخر ۷۵ میلیون گرسنه در یک مملکت باشد و تو بیایی یک خط از درخت گوجه سبز بنویسی؟ چه کسی گفته تو باید دل داشته باشی و هوس چیزی بکنی و زندگی معمولی داشته باشی؟ اصلن تو نمی فهمی که بد یعنی تو خارج هستی و ۷۵ میلیون ایرانی دیگر داخل ؟؟؟ و گرسنه!!
واقعن که حق با این دوست عزیز است. آخر فرن تقی زاده خودش را زده به آن راه و این خانم و بقیه ۷۵ میلیون ملت گرسنه پرونده اش را درآورده اند که تمام دولتهای تحریم کننده ی ایران از فرن خط می گیرند و او به فکر درخت گوجه!سبزش است و مقصر اصلی گرسنگی هاست. اصلن از همه اینها گذشته!! ۷۵ میلیون گرسنه داریم و فقط ۸۰ - ۹۰ تا آدم مهم مثل زیدابادی و کاظمینی بروجردی و طبرزدی و مجید توکلی در زندان هستند! چه معنی می دهد که فرن نباشد؟ اصلن کافی نیست و شکم ملت گرسنه را سیر نمی کند. تازه کروبی و موسوی را نگفتم که به پیروانشان خدای نکرده یادآوری چیزی نشود چون پیروان دیگر گرسنه هستند و کاری ازشان بر نمی آید!؟
حالا من دارم از دیروز اینهمه فکر می کنم هیچ!! آن ۷۵ میلیون گرسنه را بگو که ۳۰ سال بدبختی شان با درخت گوجه سبز فرن ۶۰ ساله خواهد شد و چون گوجه سبز طبع سرد دارد و شکمها گرسنه است دل دردی بگیرند که بیا و ببین!
از اینها گذشته من از درخت گوجه سبز فرن و استاتوسش سردی ام کرده ,برای همین می گویم که ایکاش ۷۵ میلیون گرسنه داشتیم تا یا مثل کره شمالی بی خبر از دنیا و دلخوش به جلبکها همه مان کنار هم بودیم و یا مانند لیبی و مصر خاکی به سر خودمان می ریختیم! پول نفت چنان توازن ثروت را برهم زده است که خیلی هایی که نمی توانند سفر خارج بروند و خودشان را بدبخت ترین می دانند, نمی دانند گرسنه های واقعی  فیس بوک و لپ تاپ و اینترنت ندارند و فقط درخت گوجه سبز دارند و البته گوشی برای شنیدن خبرهایی که فرن و همکارانش می خوانند.

۱۳۹۱ تیر ۲۲, پنجشنبه

ممنوع الخروج کردن آدمها یعنی: اینجایی که درش هستی جهنم است و تو محکوم به ماندن در آن!

از نظر حکومت اسلامی ولایی دختر ۱۲ ساله بچه نیست چون ۳ سال از شوهر کردنش گذشته است! خوب بله من با این تعریف توجیه شدم!! ولی آنچه که همواره برای من مورد سوال است ممنوع الخروج کردن آدمهایی است که مرتکب قتل و کش دادن ۳۰۰۰ میلیاردی نشده اند.وقتی کسی را ممنوع الخروج می کنند به نظر می رسد که خودشان جار می زنند: اینجا جهنم است و تو محکوم به ماندن در این جهنم هستی برای تنبیه شدن!! حالا حکایت ممنوع الخروج کردن دختر بچه ی نسرین ستوده زیادی عجیب است که البته به نظر می رسد از آن دسته شکنجه های حسین بازجویی باشد که فقط از مغز او تراوش می کند و می توانیم تصور کنیم که او هم اکنون با دیدن این احضاریه و شنیدن خبر چقدر ارضا شده است. ما به خدا معتقدیم و میدانیم جای حق نشسته است بگذارید او با این ارضا شدنهای زودگذر روان پریشانه اش وا بماند برای روز جزای دنیوی و اُخروی! و برای ما اگرچه غصه خوردنهای کوتاه مدت و بلند مدت می ماند اما نسرین ستوده هایمان اگر سر تکثیر شدن نداشته باشند حکومت اسلامی زحمتش را می کشد و دختر ۱۲ ساله ی او را برای روزی آماده می کند که قهرمانی ملی بشود شیرزنی مانند مادرش.





۱۳۹۱ تیر ۲۱, چهارشنبه

زنان علیه زنان!

نمی دانم چقدر برخورد کرده اید و یا دیده اید و لمس کرده اید این رفتار ناپسند زنان ایرانی را ولی من در تمام اقشار جامعه آن را دیده ام و همواره از بابت اش غمگینم.
زشت ترین و غلط ترین نوع آن مادرانی هستند که دختران خود را تنها راه نشان دادن اقتدارشان می دانند و هرچه که بر سرشان آمده و ناخوشایندشان بوده به شکلی دوباره بر سر دختران خود می آورند و یا او را به موجودی برای پز دادن تبدیل می کنند.مادرانی که در دهه ۳۰ و ۴۰ زندگی شان هستند متاسفانه بیش از قدیمی تر ها به این رفتار ناپسند مبادرت می ورزند زیرا در دوگانگی مدرنیته ی جهانی و سنتی بودن جامعه ی اسلامی بعد از انقلاب مانده اند و بدترین شکل مادری کردن را در پیش گرفته اند.
هرچند قصد مطلق گرایی ندارم اما من تصور می کردم فقط زنان کم سواد یا قشر متوسط رو به پایین دچار این معضل هستند اما متاسفانه اشتباه می کردم و این ''به نوعی بیماری'' زنان علیه زنان ,نه از سر فقط حسادت (که در تاریخ و باستان و ادبیات جهان به آن اشاره می شود) که از سر عادت یا تربیتی سازمان یافته به روحیه ای تقریبن جمعی تبدیل شده است.
مادرانی که در دهه ی ۶۰  ایران , مادر بر سرشان فریاد کشیده که برای برادرت پشتی بگذار حالا بر دخترشان می تازند که برای برادرت میوه بیاور. اینها اگرچه به نظر مثالهایی پیش پا افتاده است اما مانند سنگ ریزه ای است که در برف غلت می خورد و به گلوله ای خانمان برانداز تبدیل می شود.
مادرانی که برای پج پج های در گوشی مادرشان از پدر کتک خورده اند حالا فقط از سر تردید و ترس از آینده ی نا معلوم دخترشان برای پدر از سرکشی های دختر می گویند و او را می کوبند.
گاهی شرم می کنم وقتی از دختر نوجوان ۱۷ ساله و یا دانشجوی ۲۴-۵ ساله می شنوم که کتک خورده است. بیش از انکه نگران آن دوست بشوم نگران فردا و فرداهایی می شوم که تا سالهای سال بیمار می ماند حتا اگر حکومت جهل و جور ولایی نداشته باشیم.
یکی دو سالی هست که نگرانم و با خودم فکر می کنم تا زمانی که مادران درست مادری کردن و نه خود نشان دادن را یاد نگیرند تا زمانیکه دست از راپورت دادن رفتار غلط دختر به پدر دست بر ندارند تا زمانیکه به دخترانشان یاد ندهند که استقلال داشتن با زندگی مستقل داشتن فرق دارد و تا وقتیکه دخترک را موجودی برای نشان دادن قدرت از دست رفته ی خود (در جامعه و خانه ای که پدر سالار است) ببینند ایران در چرخه ی غلط سیاسی می ماند زیرا همواره زنان علیه زنان خواهند ماند و پسران و مردانی که از مادرانشان شنیده اند و دیده اند و یاد گرفته اند که زنان موجودات درجه دو هستند.

۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه

ای کره شمالی برو آزاد شو خاک برسر , ما سکوی شماره یک نادانی و دیکتاتوری ات را از آن خود می کنیم.

در خبرها آمده است که   در کره شمالی موبایل داشتن و فشن بودن و دور همی نشستن و پیتزا خوردن آزاد می شود.این خبر خوبی است چون تا حالا فکر می کردم ما بدبختهای شماره دو در دنیا هستیم ولی اگر کره شمالی رو به دموکراسی برود هر چند ذره ذره ما می شویم بدبختهای شماره یک و این خیلی برای حال و سن و سال اقای جنتی و شرکا خوب است.به حکومت تبریک می گوییم که بلاخره توانسته اند با ''پس رفتیدن'' به نوعی ''پیش رفتیدن'' را برای ایران به ارمغان بیاورند.اصلن من دیگر مثبت اندیش می شوم و دعا می کنم به جای کنترل کردن و محدود کردن موبایل در ایران بروند داشتنش را قدغن کنند و به جای راه ندادن زنان در قهوه خانه ها دور همی پیتزا خوردن را ممنوع کنند و خدا را شکر فشن بودن هم که در کل از روز اول جرم بوده است. اینطور که بویش ''بلندیدن'' کرده است سینمای به معنی سینما هم که دیگر نخواهیم داشت پس دیگر غمی نیست.ای کره شمالی برو آزاد شو خاک برسر , ما سکوی شماره یک نادانی و دیکتاتوری ات را از آن خود می کنیم.