۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

۱۲ سال زندان و ۱۰ سال تبعيد برای مرد معتادی که دخترش را آتش زد و کشت.همان حکمی که به روزنامه نگارها و وکلا داده اند.ب








در کشور اسلامی ما و با قوانین اسلامی !! قتل و روزنامه نگاری و انساندوستی و وکیل بودن همه به یک اندازه محکوم است و جرم محسوب می شود..عماد بهاور و بهاره هدایت و زیدابادی و باقی و .... به اندازه مردی که دخترش را به بخاری بسته و منفجر کرده حکم گرفته اند.باور کنید اینجا ایران است که حضانت فرزند به پدر معتاد می رسد چون اسلام گفته..همانجایی که پدر می تواند فرزندش را بکشد.همانجایی که فرزندکشی و عضو انجمن حمایت از حقوق بشر به یک اندازه جرم است.برای جدایی دین از سیاست بکوشیم وگرنه هر دوی اینها بیش از این نابود خواهند شد و کشور را نیز به ویرانه تبدیل خواهند کرد. آخرين نيوز:دادگاه كيفري تهران‌امروز شاهد محاكمه مردي بود كه آنقدر دخترش را ترسانده بود كه در اتفاقي نادر در علم پزشكي دختر بيچاره قلبش تركيد و مرد. به گزارش تهران امروز ، در ابتداي اين جلسه نماينده دادستان تهران با بسيار فجيع خواندن اين جنايت گفت: اين قتل يكي از مهيب ترين قتل‌هاي سال‌هاي اخير تهران است. متهم اصلي اين پرونده كه اكنون در دادگاه حاضر است دختر ۱۱ ساله خود را آنقدر شكنجه كرده كه وي دچار تركيدگي قلب شده است. اين اتفاق ۲۱ آبان ماه ۱۳۸۷ در محله ستارخان تهران رخ داد. در اين روز ماموران پليس از احتمال كشته شدن اين دختر توسط پدر خود با خبر شدند.آنها پس از رسيدن به محل متوجه شدند كه خانه‌اي كه دخترك در آن حبس شده بود، منفجر و اين دختر جان خود را از دست داده است. رضا پدر اين دختر بازداشت و او را به اداره آگاهي انتقال دادند. اين مرد كه مي‌گفت به شيشه اعتياد دارد و مدتي قبل از مادر مقتول (سارا) جدا شده و حضانت فرزند خود را به عهده گرفته است در جريان بازجويي گفت به خاطر سوءظني كه به دخترش داشته او را به قتل رسانده است. رضا درباره نحوه ارتكاب اين جنايت گفت: ابتدا مريم را شكنجه كرده و او را با سيم به بخاري روشن بستم.بعد مقداري نفت روي او ريخته و او را به آتش كشيدم. دادگاه از مادر مقتول خواست در جايگاه حاضر شود.زن گفت: چرا من نبايد بتوانم براي اين مرد جنايتكار كه اينطور فجيع دختر خود را كشته است از دادگاه تقاضاي قصاص كنم؟ حالا كه اين كار برايم مقدور نيست از قضات استدعا دارم اشد مجازات ممكن را براي اين مرد در نظر بگيرند تا وي كمي از جزاي كاري كه انجام داده را در اين دنيا بكشد. اين زن كه به شدت مي‌گريست ادامه داد: من به خاطر اعتياد رضا به شيشه از او جدا شدم. رضا بعد از كشيدن شيشه به عالم و ادم مشكوك مي‌شد. او من و سارا را آزار مي‌داد و زندگي را برايمان زهر ما رساخته بود. من كه ديگر زندگي با او برايم امكان‌پذير نبود از او جدا شدم اما دادگاه با توجه به بالاي هفت سال بودن سارا حضانت او را به اين مرد داد. سارا هر چندوقت يكبار به ديدن من مي‌آمد و با خواهرم دردل مي‌كرد. خواهرم به من مي‌گفت كه سارا از ازارهاي پدرش گله مي‌كند و مي‌گويد پدرش با او به شد ت بدرفتاري مي‌كند. او گفت، رضا با اسلحه‌اي كه دارد تا‌كنون چندين بار سارا را تهديد به قتل كرده است. ما چون دادگاه حضانت سارا را به پدرش داده بود كاري نمي‌توانستيم بكنيم.چند بار با كانون حمايت از كودكان تماس گرفتيم اما آنها گفتند كه چون سرپرستي وي به پدرش سپرده شده است كاري نمي‌توانند براي سارا بكنند. من به‌شدت نگران تهديدهاي رضا بودم تا اينكه روز حادثه سارا چند پيامك به خاله‌اش زده و به او گفته بود امروز ديگر پدرش او را خواهد كشت.وقتي خواهرم اين قضيه را به من خبر داد به سرعت به خانه رضا رفتم. در طول مسير به برادرم زنگ زدم و از او خواستم به كمك ما بيايد، او هم خود را به خانه رضا رساند.به پليس ۱۱۰ هم زنگ زدم و ماجرا را به آنها گفته و خواستم هرچه سريع‌تر خود را به محل برسانند.با برادرم به در خانه رسيديم از داخل سر و صدا ميآمد. رضا دم در آمد و با او درگير شديم. ما هم صبر كرديم تا پليس بيايد اما هرچه صبر كردم هيچ ماموري نيامد، حدود ۲۰ دقيقه از تلفن من به پليس گذشته بود كه يكمرتبه صداي انفجار شديدي از داخل خانه آمد و اتاقي كه سارا در آن زنداني شده بود منفجر شد. با ورود به خانه متوجه مرگ سارا شدم. من از پليس ۱۱۰ به خاطر اين تاخير زياد شكايت كردم اما به جايي نرسيد. اگر پليس زودتر مي‌آمد يا من از پليس قطع اميد كرده و خودم براي نجات دخترم به داخل مي‌رفتم الان سارا زنده بود. پزشكي قانوني با معاينه جسد گفت سارا قبل از انفجار از ترس دچار تركيدگي قلب شده و جان خود را از دست داده است. رئيس دادگاه پس از اين اظهارات كه با تاسف شديد حاضران در دادگاه همراه شد از متهم خواست به دفاع از خود بپردازد. متهم با حضور در جايگاه به بيان حرف‌هايي پرداخت كه به سختي مي‌شد منطق خاصي را در آن پيدا كرد. رضا ابتدا خود را داراي مشكل روحي خوانده و گفت: من مي‌دانستم كه عده‌اي از مدت‌ها پيش دارند من و سارا را تعقيب مي‌كنند و مي‌خواهند زندگي ما را نابود كنند. اين گروه يك گروه اينترنتي بود. روز حادثه وقتي سارا به خانه آمد، از او خواستم لپ‌‌تاپش را روشن كند. وقتي او لپ تاپش را درآورد و به اينترنت وصل كرد متوجه عده‌اي شدم كه با وصل شدن ما به اينترنت در حال رصد كردن ما هستند. آنها مي‌خواستند زندگي دخترم را تباه كنند و سارا هم متوجه اين توطئه نبود. براي نجات سارا تصميم گرفتم او را بكشم. سارا را با سيم به بخاري بستم و مقداري نفت روي او ريختم.او شروع به جيغ و داد كرد. بعد هم كل اتاق را آغشته به نفت كردم و از او خواستم فرياد بكشد تا دوستان اينترنتي‌اش به كمك او بيايند. از خانه بيرون رفتم كه يكمرتبه خانه منفجر شد. بعد از آن اظهارات، وكلاي متهم در جايگاه حاضر شده و گفتند كه در نظريه اوليه پزشكي قانوني آمده است كه رضا دچار جنون شده و دخترش را به قتل رسانده است، هر چند نظريه دوم بيماري او را رده كرده. آنها از دادگاه خواستند تا يكبار ديگر پزشكي قانوني را مكلف به بررسي وضعيت روحي متهم كند. اما در پايان هيات قضات شعبه ۷۱ دادگاه كيفري استان تهران متهم را مجرم شناخته و او را به ۱۲ سال زندان و ۱۰ سال تبعيد محكوم كرد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر