۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

یکی‌ نامهٔ مرا به آقای خاتمی برساند.

آقای خاتمی عزیز،من (جمهوری) هستم اما مسلمان زاده ام و زرتشتی تبار, یهودی نواز, مسیحی‌ دوست, بهائی پذیر درویش صفت, کمونیست شناس و(( حق)) طلب. نمیتوانم(اسلامی) باشم. چگونه میتوانم همچنان جمهوری اسلامی باشم وقتی‌ در این ۳۰سال عمر حکومت و خودم آموختم دین و مذهب فقط در قلبها و روح‌ها زیباست. چطور توقع دارید حافظ جمهوری اسلامی باشم وقتی‌ با از دست رفتن خون عزیزانم فهمیدم اسلام نیازی به حفاظت ندارد؟ چطور می‌توانم خواهان حکومت دینی و اسلامی باشم در حالیکه با هر دم و بازدم فهمیدم اسلام با حکومتی شدن رو به زوال میرود؟ من نمیتوانم به آرمانهای امام خمینی پایبند باشم زیرا از خونهایی که بر پشت بام مدرسه علوی ریخته شد میترسم. من نمیخواهم به روز‌های لجبازی و جنگ بازگردم از آژیر قرمز میترسم. من دوست ندارم به روز‌هایی برگردم که دستهای برادرم را برای آستین کوتاه رنگ کردند. من هنوز کابوس میبینم از فرمان قتل مردی که فقط نویسنده بود و دیگر هیچ. من وحشت می‌کنم وقتی‌ خانوم پیر همسایه از گورستان خاوران مینالد و بر خون دختر و پسرهایش خون می‌بارد. دوست ندارم ادامه آن روز‌ها باشم.

۴ نظر:

  1. من همیشه عاشق خوندن مطالبت هستم.عجب قلمی داری، موفق باشی‌ عزیز

    پاسخحذف
  2. گورستان خاورا پاشنه ی آشیل حکومت فاسد اسلامی.

    پاسخحذف
  3. سلام دنیا عزیز
    کیف کردم
    این ها رو خودت مینویسی؟ هم دفعه قبل هم این دفعه شاهکار بودن . اما در مورد پیام این نوشته مشکل اینجاست که وسیله ای نداریم . فرض کن با یه شمشیر کلی آدم خوب کشته شدن یه زمان . امان از بیچارگی همون شمشیر افتاده دست ماها . یه روزی که دشم سر به نیست شد این شمشیر هم میشکنه . اما الان وقتش نیت . الان باید از هر چیزی که دم دست هست برای مبارزه استفاده کرد




    با درود و سپاس فراوان : شهرام

    پاسخحذف
  4. راستی قابل جدید هم مبارک . خیلی خیلی قشنگ شده . تبریک میگم . همه چیزش هم خوبه





    با درود و سپاس فراوان : شهرام

    پاسخحذف