۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه

می بایست سروصدا و جار و جنجال شود تا ما فکر کنیم که می فهمیم؟

یک روزصبح سرد زمستان سال 2007 درواشینگتن مرکزدولت آمریکا مردی دردالان یک ایستگاه مترو با ویولون شش قطعه از پارتیتاهای ساخته باخ را به مدت 45 دقیقه نواخت. دراین مدت درحدود دوهزار نفر از جلواو در دالان گذشتند، بیشترشان برای رفتن به سرکارشان. سه دقیقه بعد از آن که مرد شروع به نواختن کرده بود یک مرد میانسال متوجه شد که کسی دارد ویولون مینوازد. این مرد یک کم یواش کرد و چند لحظه گوش کرد و بعد تند کرد رفت تا دیرش نشود.
چهاردقیقه بعد این ویولون نواز اولین یک دلاری را که کسی درکلاه او انداخت دریافت. زنی پولی را انداخت ونماند ورفت.
شش دقیقه بعد یک مرد جوان تکیه زد به دیوار تا گوش کند، اما چند لحظه بعد نگاهی به ساعت خود انداخت و رفت.
ده دقیقه گذشت. یک پسربچه سه ساله ایستاد اما مادرش دستش را گرفت و کشید. بچه دوباره ایستاد اما مادرش بازاورا کشاند و برد. اما بچه همچنان که کشیده میشد سرش را برمیگرداند تا نوازنده را ببیند. اما کشانده میشد و رفت. چند بچه دیگر رسیدند و همین جور کشیده شدند و برده شدند و رفتند. بی استثناء .
شد چهل دقیقه .
ویولون زن همچنان زده بود. فقط شش نفر ایستاده بودند به مدت کوتاهی که گوش بدهند . بروند. تقریبا بیست نفر پول تو کلاه نوازنده انداخته بودند اما نمانده بودند. بعد از چند لحظه رفته بودند. ویولون زن سی و دو دلار درکلاهش ریخته شده بود. یک ساعت بعد ویولونش را گذاشت درجعبه. سکوت بود. کسی نبودکه دست بزند. کسی دست نزده بود. هیچ جور تحسین و تشویقی نشده بود. سرجعبه را بست و آرام رفت. هیچکس هم نفهمید که این ویولون زن جوشوا بل است یکی ازبزرگترین ویولونیست های امروز دنیا. قطعه هائی که نواخت از پیچیده ترین کارهائی است که درطول تاریخ موسیقی آفریده شده است، ویولونی که با آن این قطعه ها را مینواخت از گرانترین ویولون های دنیاست و سه ملیون و پانصدهزار دلار قیمت دارد. دوروز پیشرهم همین نوازنده با همین ویولون همین قطعه ها را درتالاری درشهر بوستون نواخت که تمام بلیت های برای کنسرتش به فروش رفته بود و بهای هر بلیت یک صددلار بود.
این واقعه ایست واقعی. ترتیب این کار دردالان متروی واشینگتن را روزنامه واشینگتن پست داد، برای یک نوع تجربۀ اجتماعی.
ازاین تجربه سه سئوال بیرون میآوریم:
1 – در یک جای عادی معمولی در یک ساعت غیرمعمولی آیا میتوانیم درست درک کنیم، یا آیا خودمان را جمع و جور کنیم که درست بفهمیم ؟
2 – آیا گذشت داریم که کمی صبر کنیم، کمی حواسمان را جمع کنیم، کمی بخواهیم بفهمیم ؟
3 – آیا قریحه را میتوانیم خودمان کشف کنیم و درک کنیم یا باید با سروصدا به خوردمان بدهند و به ما به ضرب عادت وجار و جنجال بقبولانند، تا ما فکر کنیم که می فهمیم؟
به هرحال بک نتیجه میتوانیم بگیریم و آن اینست که :
اگر به خودمان وقت ندهیم که زیباترین ساخته های موسیقی را ازسوی ماهرترین نوازنده ها که روی بهترین ابزار موسیقی زده میشود بشنویم و دریابیم چقدر چیزهای درجه اول دیگر را که از سوی برجسته ترین ادم ها دردسترس ما میافتد از دست میدهیم و توجه نمیکنیم و نمی فهمیم چون درگیر عادت و پیشداوری های خودمان مانده ایم.



(منبع) رضا اغنمی




۲ نظر:

  1. بابا نوشتم، حالا چرا انقدر بد و بیراه به آدم میگید؟

    ایرانی هستم، یک کم تنبلی کردم

    تنبلی، حقِ مسلمِ ماست

    حالا بریزید اون پیام‌هاتون رو زیرش ببینم، حالا دیگه باید چه بلایی‌ سر خودم بیارم

    اردوان

    پاسخحذف
  2. خب بنظر میاد از همان ابتدا هم نتیجه قابل پیش بینی بود. در هر مکانی نمیتوان هر آزمایشی را بعمل آورد. اگر در همین مترو یک شخصیت ورزشی و یا سینمایی نشسته بود قطعاً قضیه تفاوت پیدا می کرد. شاید در یک مکان فرهنگی، عابرین شناخت بهتری در مورد آن موسیقیدان داشتند. اما بطور کلی نیاز داریم که به رویدادها و وقایع همیشه نگاهی متفاوت داشته باشیم و بی تفاوت از کنار آنها نگذریم. گاهی یک رویداد کوچک و بی اهمیت که نگاهی را به خود جلب نمی کند، میتواند نشان از یک واقعه بزرگ باشد. بنظرم کنجکاوی یک خصوصیت مثبت در هر انسانی است.

    پاسخحذف