۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

حمیده نصوحی خانم مدیر (( کماندویی )) که به من بدهکار است


چند بار در روز به گذشته تان بر می گردید؟به اینکه اگر آنطوری نمی شد حتمن زندگی ام اینطوری می شد و ...
مدهاست خوشبختانه در حال و کمی در اندیشه ی آینده زندگی می کنم اما یک نفر و یک چیز در گذشته ملکه ذهن من است.
خانم مدیر همیشه بی رنگ و روی لاغر و قد بلندی که پوشیده در سیاهی مقنعه و چادر چشمهای زرد و دماغ پهنش یادم مانده و البته صدای نازکش.
وقتی به مدرسه ی او رفتم ۱۴ سالم بود.ریز نقش و خسته از اتفاقات خصوصی و خانوادگی.با نمره های بد از مدرسه ی قدیمی اما خوب به گفته معلم تاریخ و جزء مهم شورای اسلامی همان مدرسه باهوش و پر از زمینه برای شادی بودم.
زود خودم را پیدا کردم.دوستهای جورواجور و از همه شان مهمتر سه دختر بهایی که یکیشان از قضا شر و شورش فضایی بود.
معلمها هم زود دلم را به دست آوردند.
دبیر تاریخ و ادبیات هر روز در کلاسها از آینده ی روشن من حرف می زد و اینکه تعجب می کند چرا شهریور گذشته و مدرسه ی قبلی اینقدر بد بیاری آورده ام.
اینکه مرده ی او زنده ی همه ما(دانش آموزها) پریسا صفرپور در آینده یک نویسنده یا روانشناس موفق می شود.
یک روز از آموزش و پرورش آمدند برای تست هوش.از میان ۷۰۲ دانش آموز من ۹۸ شدم.بالاترین اگرچه عادی است.دفتر ۲۰۰ برگ و چتر جایزه دادند.
یک روز معلم پرورشی از من خواست بروم دفتر.گفت در پرونده ام سابقه تئاتر و نویسندگی دیده است.
خواست که همکاری کنم و گروه تشکیل بدهیم و هر چه که در مدرسه ی قبل انجام داده ام اینجا سنگ تمامش کنم.
و یک روز که می رفتم خانه!مدیر مدرسه به این نتیجه رسید که من یک دختر فاسد و احمقم که هیچ جایی در هیچ مدرسه ای برایم مناسب نیست و به گفته ی او (( از دختر بهایی ها هم )) کمتر بودم!!
مسیر خانه و مدرسه پیاده ۱۵ دقیقه نمی شد اما خانواده تاکید می کردند از میان مغازه ها و یک تکه زمین بزرگ ساخته نشده نگذرم و با مینی بوسهای خطی تردد کنم.
کسی هست که نداند ساعت تعطیلی مدرسه ها آن موقع ۵/۳۰ عصر بود؟همزمان با تعطیلی کارگرهای روزمزد؟
خانم مدیر(کماندوی) ما گویی نمی دانست ! که وقتی مرا حین سوار شدن و البته لهیده شدن و چلیده شدن میان کارگرهای خسته و گاهی غول هیکل( در اندیشه کودکانه ی من ) دید که از پله ها بالا می روم با جیغ و داد و تو سری از پشت مقنعه ام را کشید و از پله ی اول می نی بوس به زمین پرتاب کرد.
از نظر او {من دختر فاسدی بودم که به عمد خود را به این هرزه های بوگندو مالیده ام و خجالت نکشیده ام!! می بایست منتظر می ماندم تا مینی بوس بعدی بیاید شاید که خلوت تر بود!}
از آن روز دیگر همه چیز عوض شد.گروه تئاتر منحل شد.اخلاق دبیرها عوض شد.گویی یک مجرم بلفطره که دادگاه با رشوه به نفعش رای داده آنجا میان دانش آموزهاست!
یک روز شنبه صبح وقتی به مدرسه آمدیم ما را خواستند.من و دو تا دختر بهایی و شیطان را.در دفتر اولین اتفاقی که افتاد کشیده خواباندن به صورتهایمان بود و گرفتن یک ورقه از یک دفتر جلوی چشم دو دختر همکلاسی معصوم که به جرم بهایی بودن هیچکس جز من دوستشان نبود:این مال کیه؟
دخترها:صفرپور.
.......و رفتند و سرنوشت مرا عوض کردند.
به گفته ی مدیر و معلم پرورشی و خانم دبیر تاریخ به خانواده ام این ورقه پر است از هجویات پورن در رابطه با پسری به نام شهاب و رابطه نا مشروعش با من پریسا!! و آنها خط شناسی کرده اند ( از راه مقایسه با دفتر انشا و املای من) که خط من است و از قبل قول آوردنش را به دوستان بهایی ام داده ام.از همه مهمتر پنج شنبه عصر که مدرسه تعطیل شده خدمتکار آن را زیر نیمکت ما پیدا کرده.
هنوز آن تکه کاغذ بزرگترین معمای زندگی من است.
هنوز می خواهم بدانم کار چه کسی بود و در رابطه با چه کسی و چه چیزی و چرا؟
از کجا آمد و چرا دوستانم گفتند مطمئن هستند کار من است؟
اما یک چیز برایم حل شده است اینکه حمیده نصوحی فاطی کماندوی بیمار خانم مدیر همیشه مهتابی رنگ سخت به من بدهکار است.
تنها مورد دنیاست که سبب شده از خدا بخواهم پل صراط حقیقت داشته باشد.







۱۰ نظر:

  1. امثال اینها به تمام ایرانی ها بدهکار هستند

    پاسخحذف
  2. همه خاطره گذاشتن تو وبلاگشون تو هم خاطره گذاشتی
    بابا اینا که دیگه عادری شده واسه ما بیا و یه خاطره متفاوت بزار
    ولی حالا جدا از شوخی از این جور آدمای بی هویت تو جامعه ما زیاده که فکر میکنن فقط تفکرات اوناس که درسته و فقط اونا هستن که حق هستن

    پاسخحذف
  3. با سلام من برخلاف سعید خان باید بگویم درج این خاطره ومشابه آنها واجب است تا کسانی که خبر ندارند با خبر شوند حکایت تلخیست شبان شدن گرگ برای نگاهداری بره ها تنها میتوانم بگویم یا تایید کنم آری اینان به همه ما اگر هم درگیری با آنها نداشتیم بدهکارند.

    پاسخحذف
  4. برای منهم پیش اومده..چقدر برام گرون تمام شد..ایم مدیدهای عقده ای واقعن نوبر بودن..شاید باور نکنی مدیر ما چهار بار ازدواج کرده بود..و باز مطلقه بود..هنوز هم با یاد آوری او چندش همه ی وجودم رو می گیره..چادر سیاهش که جلوش رو می دوخت..و صورت کدر و خشنش..و حالت غیر دوستانه ای که در چشمانش موقع نگاه کردن به من داشت..و با این هیبت..سعی در فریب من برای اسلام آوردن..

    پاسخحذف
  5. پریسای نازنین، اکثرا یه جوری جلوی پیشرفتمون گرفته شده، باهامون نا مناسب برخورد شده و یا بخاطر ترس از برخورد نامناسب نتونستیم کارمون رو به خوبی انجام بدیم و به هدفمون برسیم/.
    از امروز بیشتر تلاش کن تا روزی نویسنده ی معروفی بشی که نه تنها ایران بلکه دنیا بشناستت/.
    همه چیز در آن لحظه به پایان می رسد که قدمهای تو از حرکت باز ایستد/.

    پاسخحذف
  6. ببخش تا آزاد بشی.
    الان شاید اون هم داره خاطرات گذشته اش رو مرور می کنه و متاسفه بخاطر بدخواهی ها و کچ اندیشی هاش.

    پاسخحذف
  7. فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس

    پاسخحذف
  8. http://www.youtube.com/watch?v=HNWyp9TPVYI

    Remarks of President Barack Obama
    As Prepared for Delivery
    Saturday, May 21, 2011
    Washington, DC

    This week, I went to Memphis, Tennessee, where I spoke to the graduating class of Booker T. Washington High School. Graduations are always happy occasions. But this commencement was especially hopeful – because of just how much the kids at Booker T. Washington High School had overcome.

    This is a school in the middle of a tough neighborhood in South Memphis. There’s a lot of crime. There’s a lot of poverty. And just a few years ago, only about half of the students at the school graduated. Just a handful went off to college each year.

    But folks came together to change all that. Under the leadership of a dynamic principal and devoted teachers, they started special academies for ninth graders – because they found that that’s when a lot of kids were lost. They made it possible for students to take AP classes or vocational courses. Most importantly, they didn’t just change the curriculum; they created a culture that prizes hard work and discipline, and that shows every student that they matter.

    Today, four out five students at the school earn a diploma. 70 percent continue their education, many the first in their families to go to college. So Booker T. Washington High School is no longer a story about what’s gone wrong in education. It’s a story about how we can set it right.

    We need to encourage this kind of change all across America. We need to reward the reforms that are driven not by Washington, but by principals and teachers and parents. That’s how we’ll make progress in education – not from the top down, but from the bottom up. And that’s the guiding principle of the Race to the Top competition my administration started two years ago.

    The idea is simple: if states show that they’re serious about reform, we’ll show them the money. And it’s already making a difference throughout the country. In Tennessee, where I met those students, they’ve launched an innovative residency program so that new teachers can be mentored by veteran educators. In Oregon, Michigan and elsewhere, grants are supporting the work of teachers who are lengthening the school day, offering more specialized classes, and making the changes necessary to improve struggling schools.

    Our challenge now is to allow all fifty states to benefit from the success of Race to the Top. We need to promote reform that gets results while encouraging communities to figure out what’s best for their kids. That why it’s so important that Congress replace No Child Left Behind this year – so schools have that flexibility. Reform just can’t wait.
    And if anyone doubts this, they ought to head to Booker T. Washington High. They ought to meet the inspiring young people who overcame so much, and worked so hard, to earn their diplomas – in a school that believed in their promise and gave them the opportunity to succeed. We need to give every child in America that chance. That’s why education reform matters.

    Thanks for listening, and have a great weekend.

    پاسخحذف
  9. سلام پریسا
    نمیدونستم انقدر شبیه بودیم . تقریباً همه چیزهایی که نوشته بودی از تست هوشه بگیر تا مدیره همه رو من هم داشتم . یادم میاد مسابقه روزنامه دیواری گذاشته بودن , منو هم که میشناسی , دقیقاً همین وبلاگ رو روزنامه دیواریش کرده بودم . رنگی و علمی . یکی از شاهکار های عمرم بود . پدر سگ ها مال من رو شرکت ندادن که هیچ , نیست و نابودش هم کردن و به خودم ندادنش . یه ماه سرش زحمت کشیده بودم . همیشه میگفتم یه روز که بزرگ شدم برمیگردم و دونه دونه از اون عقده ای ها انتقام میگیرم . اما بعد ها دیدم خود شون سرشون اومده . من به خدا اعتقاد ندارم , ولی معتقدم تو این دنیا سرشون میاد . راستی خیلی دلم برای نوشته هات و وبلاگت تنگ شده بود .



    با درود و سپاس فراوان : شهرام

    پاسخحذف
  10. مراسم ناصر حجازی، فردا جمعه در شهرک غرب تهران////////////////////تشکر خانواده حجازی از مردم / یادبود اسطوره، ظهر فردا در شهرک غرب
    مراسم ناصر حجازی، فردا جمعه در شهرک غرب تهران
    مراسم ناصر حجازی، فردا جمعه در شهرک غرب تهران
    جــرس: در پی حضور گستردۀ مردم در جریان مراسم تشییع و خاکسپاری ناصر حجازی، خانوادۀ این اسطورۀ ورزشی و قهرمان ملی، با تشکر از همگان، خواستار حضور آنان در مراسم بزرگداشت آن مرحوم در روز جمعه (ششم خرداد ماه) در تهران شد.

    به گزارش تارنمای رسمی «ناصر حجازی»، خانوادۀ آن زنده یاد، ضمن سپاسگزاری و قدردانی از حضور باشکوه مردم در مراسم "وداع آخر"، در پیام خود که با امضای آتیلا حجازی، فرزند بزرگ وی منتشر شده، خاطرنشان ساخته اند: "بی شک پدرمان دیروز خوشحال و همراهمان بود و تا همیشه با ما می ماند. با ما فرزندانش و با شما مردم عزیز کشورمان که همیشه دوستش داشتید و دوستتان داشت. ما خانواده حجازی تا همیشه حضور گرمتان را در یاد خواهیم داشت و سپاسگزاریم."

    در ادامه این پیام آتیلا حجازی با دعوت از مردم برای حضور در مراسم یادبود ناصرخان نوشته است: "به یاد او فردا جمعه، مورخ ششم خرداد نود از ساعت یازده تا یک بعد از ظهر، در مسجد جامع شهرک غرب، به نشانی شهرک غرب، خیابان صیف، مسجد جامع چشم انتظارتان هستیم."

    لازم به یادآوری است مسجد جامع شهرک غرب روبروی مرکز خرید میلاد نور واقع شده است.

    همچنین گفتنی است در جریان مراسم روز چهارشنبۀ تشییع و خاکسپاریِ این قهرمان ملی، درحالیکه مردم به تاسی آن مرحوم، رک گویی و شفافیت پیشه کرده و زبان به انتقاد از شرایط فعلی و آزادی زندانیان گشوده بودند، گروه زیادی بازداشت و روانه محل های نامعلوم شده اند.

    پاسخحذف