۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

بغض سی ساله هم یک ساله شد



یک سال زیاد نیست ولی تجربه غریبی بود.
من در زندگی سه بار به رشد سریع اندیشه و عقیدتی رسیدم.
اول در ۲۵ سالگی وقتی پدرم را از دست دادم.خدایش بیامرزد.مرد بزرگی که عیب بزرگی هم داشت.
مرا آویزان خودش بار آورده بود.همه اختیاراتم را در دست داشت و گاهی می گفت آزادی ..
و گاهی می گفت مملکت آزادی بردار نیست و به من نیاز داری ...و راست هم می گفت.
اگر نبود شاید گرگ غریبه مرا نخورده بود گرگهای خودی تکه پاره ام می کردند.
یکی دو ماه پیش از رفتنش خیالم را بابت آن دنیای خودش راحت کرد.
از من خواست آسوده خاطر مرگش را بپذیرم.حیرت انگیز پذیرفتم.
ته تغاری ای بودم که تنهاست در خانه و مادرش طفلکی زن در شهر غریب بی سرو زبانی است که حالا
من می بایست جای بابا پدر و مادر و فرزند و شوهرش باشم.
راستش را بخواهید چنان گیج بودم از اطراف و زندگی که باید جمعش می کردم که ناگهان طی دو ماه فهمیدم چه سختی در پیش دارم.چه رنجی را می بایست تحمل کنم ..
و وقتی ۹ ماه بعد همه به من گفتند عوض شده ام فهمیدم تحمل کرده ام و از پسش برآمده ام.
اگر چه بهای سنگینی پرداختم ولی تکاندهنده که می گویند همان بود.
تمام افکار و عقایدم همه خواسته ها و آرزوهایم هرچه می دانستم و نمی دانستم هر چه که تصورش را بکنید در من تغییر کرد.حتا قیافه ام!
دومی ازدواج با احمد بود.اگرچه ازدواج در کل آدم را تغییر می دهد ولی احمد هم یک جور دیگری است.
تفاوت سن ما که همیشه آرزویش را داشتم یکی از مهمترینهاست.
از او بسیار می آموزم.تجربه زندگی خارج از کشور از طریق او هم سبب مهمی برای رشد و تغییر است.
سومی اینجاست.بغض سی ساله.شما و نوشته ها.حرفها و حدیثها.دوستی ها و دشمنی ها.
ادبیات و جامعه شناسی.روانشناسی و تاریخی که رقم می زنیم.خوبی ها و بدیها.
همه اینها مرا عوض کرده است.
۲۱ جولای  ۲۰۰۹  برابر با سی تیر ۸۸ اگر چه دو ماه به سی ساله شدنم مانده بود بلاگ را بغض سی ساله نامیدم و قصد دارم اگر فرصتی  باشد کل دهه سی زندگی ام را اینجا بنویسم.
چند ماه بعد فیلتر شد و...
نمی دانم اتفاقی است یا خوش شانسی یا مهر شما که از تاریخ ۱۸ آذر سال ۸۸ شمارنده و آمارگیر برای بلاگ گذاشتم و از ۱۰۰ شروع کردم حالا بیش از ۴۹۰۰۰ نفر را نشان می دهد خوشحالم.
خوشحالم که شما را همرا ه با بغضم دارم.ممنونم که بغضهای شکسته ام را مرهم می شوید و تحمل می کنید.
اگر چه قصد کرده ام وقت اصلی ام را مثل گذشته برای اینجا نگذارم ولی اینجا هست و من هستم و وجود منتقدم هست و عیب هم در حکومت و اجتماع فراوان.از همه مهم تر شمایی که همراهید.
به امید آزادی و آزاده گی و عدل انصاف برای همه ی ما.





۸ نظر:

  1. تولد بغض 30 ساله مبارک باشد.
    من دیگر چنان تولدها می‌آیند و میروند که حتی یادم نیست چند ساله شده‌ام. گاهی اوقات باید ماشین حساب استفاده کنم و جمع و منها کنم ببینم چند سال دارم چند سالش را ایران بودم و چند سالش را نبودم. چندسالش را زجز کشیدم و چندسالش را خوب زندگی کردم.
    حالا دیگر بیخیال شمردن شده ام.
    از رندی 90 ساله پرسیدند چرا از اینکه 90 ساله هستی خوشحالی؟ گفت اگر 90 ساله نشده بودم که بدتر بود.

    پاسخحذف
  2. اول اینکه سالگرد بغض سی ساله ات مبارک. دوم اینکه سختیهای زندگی از تو آنچه که هستی را ساخته است.. سوم اینکه بنویس چون خودت می دانی که مخاطب داری.. اسنادش هم موجود است

    پاسخحذف
  3. یک سالگی وبلاگتون رو تبریک میگم پریسا خانم عزیز
    امیدوارم تا صد سال دیگه زنده و پاینده باشید ولی دیگه این بغض، محو شده و جاش رو به شادی و امید داده باشه

    پاسخحذف
  4. پریسا خانم با درود و مهر. گرامی باد یاد پدر. پر رنگ و عمیق باد دوستی با احمد. مبارک باد یکسالگی وبلاگ و به جای بغضهای نشسته در گلو خنده بنشیند بر لبانتان

    پاسخحذف
  5. تبریک میگم پریسا جان این صیر و استقامت رو
    منم با وبلاگم و کمک های تو خیلی تغییر کردم

    پاسخحذف
  6. تبریک میگم پریسا خانم انشاالله یک روزی از تو ایران و بدون فیلتر تولد وبلاگتو جشن بگیری

    پاسخحذف
  7. با سلام
    عذرخواهی من را از بابت این سوال حاشیه ای بپذیرید . آیا شما نسبتی با یکی از دوستان من سرکار خانم مهندس آزاده صفرپور دارید و اگر جواب مثبت است امیدوارم احوال خوشی داشته باشند .

    پاسخحذف
  8. اسم پر دردی داره وبلاگتون.

    پاسخحذف