۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

کوه استقامتی که دلش برای کوه و دشت تنگ شده( به امید آزادی اش احمد زیدآبادی)



در آخرین خبری که از تو شنیدم گفته بودی دلت برای کوه و دشت تنگ شده.
کدام کوه و دشت را می گویی قهرمان؟
کاش میشد تو را فقط احمد زیدابادی خطاب کرد.نهایتن فقط دکتر.نمیشود ولی.
کاش دکتر احمد زیدابادی باقی می ماندی!
ولی تو کوره راه سخت و خونین و پر درد قهرمانی را پیموده ای.
ای کاش آسان تر دنبالش رفته بودی ..دنبال قهرمان شدن.
مثل خیلیها که خودشان را فرهنگی و همراه و رفیق و هم رزم تو می دانند.
اینجا تو خارجه به آزادی خواهی سوای دین توهین میکنند.دروغ می گویند.
مثل آنها از خودت قهرمان می ساختی و تو بی بی سی و صدای آمریکا از دین دفاع می کردی.
یا جوک میگفتی و برای بعضیها می شدی قهرمان روشن فکر و قسم ات هم راست بود
دو سه ماه زندان رفته بودی.
کاش قهرمان نمی شدی و سایه ات رو سر مهدیه بانو که یک پا قهرمان شده می ماند.
کاش قلب و روحت دشتی از شرف نبود و شرفت از تو کوهی از استقامت نمی ساخت.
همینطوری مرد معمولی و مهربانی باقی می ماندی که شبها کودکانش را
به دوش می کشد و می رقصند و می خندند.
ای کاش قهرمانی در خونت نبود و می توانستی یکی دوکلمه ناحق به مصلحت بگویی و بدانی مردم تو را
می بخشند و از حرمتت کم نمی شود و وثیقه های میلیونی و لعنتی راه نجاتت می شدند.
خون تو اما رنگین است.همه قهرمانها خونشان رنگین است و زیر بار دروغ و مصلحت نمی روند.
از همه قهرمانها قهرمان تری.
مرد سیاست نیستی ولی از همه سیاستمداران بیشتر از تو می ترسند.
چون قهرمان فهم مایی.تویی که به ما می آموزی راه و بیراه کدام است.
دلت برای کدام کوه تنگ شده قهرمان؟
اگر از احوالات دماوند و دنا بپرسی باید بگویم که از وقتی آوازه تو در شهر پیچیده سر به زیرند.
دلت برای کدام دشت تنگ شده؟
دشت لاله های واژگون چهارمحال را بگویی که همه از وقتی تو در بندی پژمرده اند.
کوه شرف و استقامت ما سبزترین دشت ما تویی قهرمان و دلمان برایت تنگ شده.







۹ نظر:

  1. درود به زید آبادی با غیرت و شجاع .و دست پریسای عزیزم برای این نوشته ی بجا درد نکنه.

    پاسخحذف
  2. دمت گرم خوب گفتی.وقتی خبرش رو خوندم که به خانمش گفته دلم برای کوه و دشت تنگ شده خیلی شاکی شدم.تو دلم گفتم با مرام تو که اند کوهی خودت.
    ای ول ای ول دنیا خانم خیلی تو دل ادمایی.
    به داش احمد اقام سلام میکنم

    پاسخحذف
  3. خدا حفظش کنه.خیلی اقاست.همیشه خواننده مطالبش بودم قدیما.باشرف ترین روزنامه نگاری بود که ایران به خودش دیده.از نزدیک هم دیده بودمش و متین بود و باحیا.

    پاسخحذف
  4. یادم رفت بگم دست تو هم درد نکنه پریسا جون.به قول این اقا صادق همیشه از دل مردم میگی.ممنون

    پاسخحذف
  5. http://balatarin.com/permlink/2010/4/19/2017917
    با اجازه فرستادم بالاترین!

    پاسخحذف
  6. ممنون از پست زیبای شما. زیدآبادی جزو معدود اصلاح طلبانی است که تاریخچه ساده و سفیدی دارد.
    زید آبادی از اصلاح طلبانی بود که می شود گفت از خود سیستم بیرون نیامده. و این برای من خیلی ارزشمند
    است. مطمئنم احمد زیدآبادی در یک حکومت آزاد حرفهای زیادتری برای گفتن داشت. برای آزادیش دعا می کنم.

    پاسخحذف
  7. سپاس پریسا جان، بسیار زیبا گفتی
    بگفته علیرضا رضایی:
    زیدآبادی ، یک کلام = شــــرف

    پاسخحذف
  8. حتما این داستان را شنیده‌اید که می‌گویند در دوران حمله مغول‌ها به ایران سربازان مغول چند نفر ایرانی را می‌گیرند و چون شمشیر با خود نداشته‌اند از آنها می‌خواهند همانجا منتظر بمانند تا آنها بروند شمشیر بیاورند و سرشان را ببرند. بیچاره‌های مفلوک هم منتظر می‌مانند تا سربازان برگردند و عاقبت سرشان را ببرند.
    ده سال پیش که بعد از 20 سال برای اولین بار به ایران رفته بودم برای خرید نان رفته بودم نانوایی. وسط صف بودم که یک مرتبه یک مامور انتظامات با یک مرسدس جلو نانوایی متوقف شد و وارد مغازه شد، پول روی پیشخوان انداخت و طلب نان کرد. من که به این جور رفتار عادت نداشتم بلافاصله اعتراض کردم، طرف هم با پررویی تمام گفت که قبلا نانها را سفارش داده بوده! کار به درگیری بیشتر کشید، باور کنید هیچ کس آن وسط وظیفه اخلاقی خودش را انجام نداد تا همراه من از حق خودشان دفاع کنند. آن روز باور کیند همه امیدم را به ایران و ایرانی از دست دادم.
    حق طلبی یک خصیصه‌ای است که اگر ملتی نداشته باشد حق‌اش بیشتر از این نیست که نصیب ملت ایران شده.
    یک نگاه هم به این مطلب بیندازید تا کمی گوشی بیاید دستتان چگونه مردم گرفتار این مذهب افیونی شده‌اند:
    http://bit.ly/cL7X5s

    پاسخحذف
  9. اگه اجازه بدی این متن رو از طرفت بزارم تو وبلاگ برای فراخوان و اگه میخوای یکی دیگه بنویس
    یهدرخواستم داشتم متن فراخوان رو تو وبلاگت بزار تا دیگران هم استقبال کنن

    پاسخحذف