۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

چرا روحیه مان را می بازیم وقتی حکومت از گمنام ترینهای ما و وبلاگهای کم خواننده حتا می ترسد؟

اقا ( خانم) ما خیلی حساس هستیم.خبر شهادت رفقای کرد یهویی بهمون شوک وارد کرد و کمر دردی اومد سراغمون که هرگز جز برای دشمن ایشالله نبینید.
طفلکی احمداقا گفت دیسک کمر گرفتی... شاید هم چشمت کردن.
اخه یهویی سر ساعت ۱بعد از ظهر سرحال و قبراق ادم فلج بشه؟
چشم که نه!! الحمدلله چیز خاصی نداریم واسه چشم کردن دیسک هم نه چون سنی ندارم هنوز.( والله به خدا)
از این دکتر به اون دکتر( تلفنی البته چون اون ارتوپدی که انگلیسی بلد بود بیمه ما رو قبول نمی کرد اون که قبول می کرد انگلیسی حرف نمی زد اون که حرف می زد مرخصی بود)
ما هم فلج احمد اقا رو بی شام و ناهارش کردیم طفلکی.
 تا سر از اورژانس در اوردیم خلاصه.
ارتوپد هم نه.متخصص مغز و اعصاب.یک امپول زدن تو کمرم و یکی هم معمولی زدن به نشیمن گاه و خلاصه بهتر شدم.به لطف خدا و مرحمت شما و مهربونی احمد اقا البته.
حالا با اینکه از اثر داروها گیج و خسته و خوابالوده هستم دارم فکر می کنم گاهی اوقات شوک نه به خاطر مرگ ادمها که برای چگونگی ها و چراها به ما وارد می شه.
اگرچه همه ما به نوعی با این بندگان خدا به خصوص فرزاد کمانگر زندگی کرده و نگران بودیم ولی اون قدرها خبر ناگهانی و غم انگیز مرگ اونها نباید تاثیرگذار باشه.
برای من بود چون عصبانی شدم و فکر کردم چرا دستم به جایی بند نیست.
به همین خاطر از اون روز تا حالا موقت فلج شدم.
بعد یادم امد وبلاگی دارم که به لطف شما و خدای بزرگ روزی حداقل ۱۰۰ خواننده داره و قوم الظالمین هم از من می ترسه چون فیلترم کرده( مثل خیلی از شما)
پس چرا خودم رو باختم؟حتا برای یکی دو روز؟ ما به قدرتی که داریم واقف نیستیم.
باید اول خودمون رو پیدا کنیم و بعد برای سرنگونی دشمن تلاش کنیم.
دشمنی که از حقارت بوی تعفن می ده و حتا خودش دماغش رو گرفته.
با مجسمه دزدی.با ادم کشی.با تعطیل کردن مملکت.با چرندگویی تو نماز جمعه هاش و با شام دادن به کسانی که دشمن خطابشون می کنه.با اب بستن به سریالهایی که به خورد مردم می ده.
با همه این ها داره کرمهای عفونی که به جونش افتاده رو می خارونه.
بخارون اقای عظما.بخارون ولی بدون که ما شاید گاهی خسته باشیم مثل همه مبارزهای دنیا ولی
صبوریم و هوشیار و مصمم.

۱۱ نظر:

  1. خدا بد نده پریسا جان.بترکه چشم حسود.کور بشه ایشالله مقام عظما.
    همینه که میگی.باید بدونیم که اینها از ما می ترسند.ما هم باید ترس رو پنهان کنیم.مثل تو که اسم و عکست هم اینجا گذاشتی و ازشون نمی ترسی.کمتر کسی این کار رو می کنه.معلومه پی همه چیز رو مالیدی به خودت.حتا با اینکه خارج زندگی میکنی.
    کتابتون رو هم خریدیم و خوندیم.دستت درد نکنه خیلی خوب از مردم و اداب و دردها و غصه ها و رفتلرهای این چند ساله اخیر گفتی.خوب کردی که از تجاوز در زندان گفتی چون همه فکر می کنند بعد از انتخابات این مد شده در حالیکه همیشه بوده.از اینکه از زهرا بنی یعقوب یاد کردی هم خوشحال شدم.از اینکه کتاب رو به مادر سهراب و شیوا نظر اهاری و احمد زیدابادی تقدیم کردی هم ممنونم.هرچی اقای معروفی در موردت نوشته بود درست بود.اشکال فنی هم میشه از کتاب گرفت البته ..
    ولی اساتید این کار رو بکنند بهتره.ما فقط لذت بردیم از اینکه دوست مجازی ما نویسنده این قصه تلخیه که حقیقت توش موج می زنه.
    به امید موفقیت روزافزونت

    پاسخحذف
  2. خدا بد نده چی شده؟
    بابا جوابی نکن این کارارو با خودت
    ولی راست میگی منم اون روز تا آخر شب کلی عصبی بودم و حتی داشتم با کارمندای شرکتم دعوا میکردم
    تازه با راننده تاکسی هم سر کرایه دعوا کردم اونم من به این خونسردی

    پاسخحذف
  3. پریسا جان چرا وبلاگت اینطوری شد؟
    بابا چشم رو اذیت میکنه همون قبلی خوب بود

    پاسخحذف
  4. پریسا جون ۱۰۰ دفعه خواستم بهت بگم حالا که واسه بچه های ایران وبلاگ فیلتر نشده درست کردی برگرد به اون تمپلیت قبلی.دستت درد نکنه این رو خیلی دوست دارم.
    راستی حالت چطوره؟بهتری؟ جوش نزن اینقدر شوهر خوب زندگی خوب این مردم رو به حال خودشون بگذار وقتی وقتش رسید می جنبن.خودتو بکشی فایده داره اخه؟چی عوض میشه؟

    پاسخحذف
  5. اخه جوجه فکلی فسقلی تو رو چه به نسخه پیچیدن واسه مردم؟
    برو با همون امپولهایی که بهت زدن توهمت رو بزن.زر هم نزن

    پاسخحذف
  6. اینم خوبه قالبش ولی اون قبلی خیلی بهتر بود
    برای من که فرقی نداره با وی پی ان میام
    ولی اون یکی رو بیشتر دوست داشتم

    پاسخحذف
  7. درد و بلات بخوره تو سر مقام مزخرف رهبری و شرکا

    پاسخحذف
  8. بد نباشی بابا؟ بهتری ایشالله؟

    پاسخحذف
  9. امیدوارم که حالتون بهتر شده باشه
    به حرفهای الکی هم توجه نکنید
    به ما یک عمر توهین شده و به همین خاطر توهین کردن رو خوب بلدیم

    پاسخحذف
  10. جمع‌آوری کتاب‌های عباس معروفی از نمایشگاه کتاب

    http://zamaaneh.com/morenews/2010/05/post_1237.html

    پاسخحذف
  11. دنیای عزیز
    از این اتفاقات ناگوار نباید مریض شد باید خشمگین شد ...تو که دستت به نوشتن اشناست ... خشمت را بنویس .بنویس

    پاسخحذف