۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

خیلی وقت بود با ایمیلی از یک دوست غمگین نشده بودم.این یکی نمی دانم چی دارد؟!!

دنیای دیوانه ای است.نمیخواهم بهش فحش بدهم.خسته شده ام از فحش دادن.(خنده)
چند شب پیش یه مستند از بی بی سی دیدم در مورد زندگی آقای شجریان.خیلی به دل می نشست.چشم میگردم یه لیست از کتابهای خوبی که می خواهی تهیه میکنم.کار خوب زیاد می نویسند
 اما میدانی که در نمی آید(خنده).
بابا جهنم دره ای شده اینجا پریسا.نمی خواهم غصه بخوری بخدا.
مردم اینجا عادت دارند.میدانی که.اما بهت اطمینان میدهم هنوز کارمان به آن چوب و جناب ماتحت نرسیده(شدیدا خنده).
پریسا ؛عزیزم نگذار مطلب رادیو تلویزیون یا تیتر صفحه پرکن روزنامه یا مجله ای بشوی.
گور پدر اول تا آخرشان.از چپ گرفته تا راست.از بالا تا پایین.می دانم عصبانی هستی .
اما این حضرات امامزاده ی مراد دهی نیستند ،اینها حتی متولی پدرمادرداری هم نیستند که بشود بهشان اعتبارکرد.
بت بزرگشان این جناب مستطاب اوباما بود که آخرسری خیرسرش درآمد گفت ما(یعنی آمریکا) تا جایی از جنبش مردم ایران حمایت میکنیم که در جهت منافع ایالات متحده باشد.
 نویس.تو فقط بنویس. نومید نشو .خسته دل نشو.بله اینجا را گرد نکبت پاشیده اند. لیدر هامان هم که تکلیفشان با خودشان معین نیست.
نه آقای موسوی نه کروبی نه آن بنده خدا خاتمی که دائم توی رودرواسی قمپزی درمیکند
و درش وا می ماند.اینها در ناخودآگاه،خودشان را شریک جرم این دم و دستگاه میدانند؛
میدانند که تمام این کثافتکاریها نتیجه ی استبداد رویه جمهوری اسلامی است با تمام خدم و حشم و مخلفات و فرعیات و کلیاتش،محافظه کارو اصلاح طلبش و تند رو و کندروش،اما جرات نمی کنند اعتراف کنند.
خداییش هم سخت است ،سیستمی را باتمام وجود ساپورت کنی ،بشود بلای جان،بشود عذاب الیم و حکایت این جماعت حالا شده همان که در صادقانه ترین وضعیت باید نشسته به شاخ بن ببرد.
آخ......توی همین یک سال گذشته،چند نفر کشته شدند؟ چقدر آدم ،زن و مرد به کثیف ترین شکل شکنجه شدند.ببین تو ی سی سال گذشته توی آن دخمه های جهنمی شان چه خبربوده.
کتاب کوری خوزه ساراماگو را خوانده ای که....یک جایی دکتره از پیرمرده می پرسد این وضعیت ، از اینی که هست بدتر میشه؟جوابشو میده:آره ،تا جلوشو نگیری بدتر میشه.
این همه تحلیل نداره.میدانی که تحلیل در حوزه ی جامعه شناسی و تمام پیوستهایش تا بوده برای قلب واقعیت بوده و پیچاندن ساده لو ح هایی که ادعاشان میشده اهل فکرند.
یادم است یک اوسای نجار ی یه وقت گفت من چپ و راست نمیشناسم،هروقت من نون به نافم رسید یعنی اونایی که اون بالا نشستند آدم های درستی اند.استدلال از این کاری تر؛گویاترو ساده تر و همه فهم چی دیگر.
لا اله الاالله......همین حالاهم دارند می پیچانندمان.وگرنه اینی که میبینی رسم جنبش است ؟
ملت را بریز تو خیابان دم گلوله .یه عده کشته بشوند ،چند وقت بعد ازنو.؟
باز آنکه می برد ملت نیست.خیلی سیاه گویی شد.ولی دل  من هنوز خوش است به اینکه هر وقت بخواهم 
می گویم گور پدر همه ،بیا برویم پی دلمان.
دنیا نمی تواند شکستمان بدهد. دلی داریم از این دنیا که می ارزد به همه دنیا.

۲ نظر:

  1. آخی عجب دلتنگی غریبی.فواد می گه همونی غمگینت کرده که خودش آخر سر گفت:سیاه نویسی ...
    ولی من یه جورایی باهاش موافقم.نه رهبرانمون نامبر وان هستند و نه این جنبش راهش رو درست می ره.بدبختی اینه که ما به قول این بنده خدا خودمون هم نمی دونیم چه باید کرد.هم رهبرانمون کارشون سخت و پیچیده است هم خورمون.نان به ناف مردم نمی رسه پس مردم می دانند که حکومت باید برود.چرا نمی رود؟تو خیابون رفتنهام تنها راهیه که داریم.نه؟نرویم چه کنیم قربون سرت برم؟

    پاسخحذف
  2. http://fekrkardan.blogspot.com/2010/05/blog-post_23.html

    پاسخحذف