۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

دلم برای همه ی خودمان می سوزد

اول داشتم به نسل خودم فکر میکردم.بچه هایی که تو انقلاب امدند و اوایل دهه شصت.
به مایی که شیرخواره بودیم مادرمان از خبر شهادت عزیزانش در جبهه شیرش خشک میشد
 شیرخشک قحطیش امده بود و ما با اب قند و نان له شده تو ابگوشت و بیسکوییت مادر که از زمان شاه تو بازار مانده بود و اینها بزرگ شدیم.داشتم همش به خودمان فکر میکردم که وقتی می رفتیم کلاس اول زیر مقنعه کلاه سرمان بود
وقتی تو کلاس بی حواس درش می اوردیم سروکارمان به خانم مدیر بود؛ سیم جیم می شدیم که ایا بابا نماز میخواند؟مامان چادری است یا مانتویی؟خواهر بزرگه لاک ناخن میزند؟برادرت پای ویدیو می نشیند؟اخرش هم وقتی از ترس خودمان را خیس میکردیم دستمان را می گذاشتند تو دست زمخت بابای مدرسه می فرستادنمان خانه و انجا هم تنبیه می شدیم.بعد دلم برای امثال برادر کوچکم دهه پنجاهیها هم سوخت که معلم ورزش تنبیهشان میکرد از نداشتن کتانی و بابا تنبیهشان میکردکه چرا بهانه میگیری مگر همین کفش برادر بزرگه چه عیبی دارد؟با بچه ها که میرفتند فوتبال همه شان پا پتی رو خاک می دویدند و گاهی برای او که کتانی پاش بود احترام بیشتری قائل بودند ;حتما وضعشان خوب است که کتانی دارد.قابل احترام است.دلم برایشان سوخت هیچ کس به انها و نوجوانیشان فکر نکرد .همه فقط به جنگ و شیرخشک و کوپن فکر میکردند.خیلی از پدرها دنبال پسرهای ۱۸و۱۹ ساله بودند که قهر کرده بودند بروند جبهه و خیلی مادرها داشتند برنج و کمپوت و خرما کیسه میکردند برای خط مقدم و بچه های ۱۳و۱۴ ساله بی توجه و بیکس و کار مانده بودند دور هم به خیالپردازی و سیگار تو رگ زدن و درس تعصب به هم یاد دادن همینطوری امدند بالا مثل چنار بی میوه. اکثرشان بی تحصیلات .همینطوری ذهنم به دهه  چهل هم رفت.
دلم برای امثال عمو یم سوخت که اوایل جنگ  ۱۷ ساله به مرحوم پدرم که ارتشی بود و از جبهه منع و به مدرسه تشویقش میکرد گفت:تو برنج امریکایی خورده ای و بی غیرت شده ای باید برای حفظ اسلام و ایران اسلامی تا شهادت رفت... و رفت و دو هفته بعد نیمی از جنازه اش را برگرداندند هم سنگر ۱۴ ساله اش او را اشتباهی تو تاریکی  به رگبار بسته بود.
برادر بزرگم هم از این نسل بود..ادمهایی که تو مدرسه صداشون میکردند پروفسور .دبیرستان را با معدل بیست شروع کرده بود و حالا مانده تو منگنه نظام و خانواده و رشد فکری فردیشان.
بروم جبهه؟نروم؟همین تئاتری که دوست دارم را ادامه بدهم یا به قول بابا برم دنبال کار و یک لقمه نان؟
مجله ماشین و دانستنیها خریدن بلاخره خوب است یا بد؟تا پیش از شهادت عمو که بابا میگفت خوب است!!
حالا چه شده که بد شده و من از قول بابا یک حیف نان هستم؟زن بگیرم؟چرا اینها فکر میکنند باید زن بگیرم؟
راستی از کی دیگر مدرسه نمیروم؟عجب!!چی شد که تئاتر رو رها کردم؟ای بابا این دختر عمه کی شد زن من؟
اهان!! بابا اعصابش از شهادت عمو خرد بود و من تو فکر هم بازی هایم و عمو که تو جبهه بودند از مدرسه ماندم و گیج بودم و بابا برای نجاتم برایم زن گرفت!!!
دلم برای خواهرم بیشتر می سوزد.از همان نسل است.دختری که با عزت تو زمان شاه مدرسه رفته بود و بابا رو تخم چشم نوجوانش کرده بود و حالا تو انقلاب و جنگ و حجاب  همه ازش می خواستند با وقار باشد.
دختر که نباید تو جمع بخندد.دختر که نباید شب خونه عمه و دایی بماند.دختر رو چه به فیلم شعله نگاه کردن.دختر که نوار هایده و حمیرا گوش نمیکند.دختر که عاشق نمیشود.حالا او زنی است که دخترهای زیبایش عزیزتزینهای جانم را به نماز مجبور میکند و کامپیوتر خانه را کارتون کرده بسته مبادا به قول شوهر بسیجی اش  به راه بد کشیده شوند؟!
دلم برای مثلن خوش شانسهای ان دهه هم میسوزد.شوهرم هنوز که هنوز است برای دانشگاه که از انقلاب فرهنگی تعطیل شد اه میکشد.ادمهایی که چندسال تعطیلی دانشگاه سبب شد سر از بازار کار یا هنر دربیاورند و چندسال بعد هم به جرم اینکه تو دم و دستگاه نظام نیستند اواره دنیا بشوند و از نو تو ۲۵ سالگی و ۳۰ سالگی متولد شوند و شروع کنند به مشق زبان خارجی کردن.به خفت کشیدن تو جمع خارجیها.به جرم کله سیاه بودن گوشه گیرشدن... و وقتی به بدبختی تو جامعه انها حل می شوند از هموطن بی مهری دیدن به جرم اصالت از دست دادن!!!
عجب بازار مکاره ای که اینها توش گیر کردند.
مغزم از این سه نسل مشوش است به یاد بچه های دهه هفتاد میوفتم.
انها دو دسته اند.یا به شدت فهمیده اند.یا به شدت کودن و خواب.نمی دانم کدامشان بیشتر هستند فقط میدانم که دلم برای انها هم خیلی میسوزد.هم فهمیده ها که میان نادانها گیر کرده اند.هم برای کودنها که در نادانی خودشان غرق هستند و شاید ۲۰سال دیگر پشیمان باشند.
از خودمان چه بگویم؟شیرخشک و مدرسه هیچش بود.
نیازی به گفتن من ندارید.
دلم برای همه خودمان میسوزد.



۹ نظر:

  1. پریسا خانم من دیگه فکر نمی کنم کسی باشه که "به شدت کودن" باشه! این عده یک گروه موقعیت طلب هستند که برای منافعشان خودفروشی می کنند وگرنه در ایران امروز حتی بی سواد ترین گروه های اجتماعی هم با این رژیم رابطه مثبت ندارند.

    پاسخحذف
  2. خسن اقا جون حق با شماست و البته من منظورم از کودن و خواب دوستداران ولایت نیست.

    پاسخحذف
  3. هزار افرین و درود به بانوی جوان و مهربانی که شما باشی.
    همه ما سوختیم راستی که حق با شماست.
    همه ما درد کشیدیم.حتا همان پدرهایی که مثال زدید . من هم یکی از اونها هستم.
    همیشه از دل میگویی بانو و به دل می نشانی.خدا برای عزیزانت حفظت کنه.

    پاسخحذف
  4. ولی جداّ این انقلاب با ایران ما چی کرد؟ چندسال دیگه و چند نسل دیگه باید تاوان این ندونم کاری رو پس بدن؟ تا کی باید بسوزیم و بسازیم؟
    بابا از دهه شصت هم بگو. به دنیا اومدیم جنگ بود رفتیم دهه هفتاد اومدین یکم راحت بشیم سازندگی کردن بعدشم اصلاحات شد و دعواهای نظام و بسیج ریختن تو خیابون که یارو آستین کوتاه داره بزنینش بعدشم که اینآقای عدالت پرور و گشت ارشادش اومد و مشکلات سیاسیش با کل دنیا خدا ادامشو برای ما بخیر کنه

    پاسخحذف
  5. سلام پریسا خانم حالتون چطوره ؟ همسر گرامیتان خوبند که انشاالله ؟
    ببخشید اون جعبه پیغام را برداشتید من اینجا میام حال و احوال بگیرم

    پاسخحذف
  6. salam parisa jon
    inhame baray hame del nasozon ke delsoozi nadari

    پاسخحذف
  7. پریسا جان دل سوزی به حال خود بی فایده ست.بجز افسرده گی و در خود فرو رفتن چیز دیگری به همرا نمی آورد.از این تاسف ها زیاد خوردم اما کودکی گم شده ی ما در میان چنگ نابود شد.و بهمراه آن نوجوانی ..حال باید جوانی را حفظ کرد..

    پاسخحذف
  8. وقتی خیلی پیش از اینها گفته شد که از ماست که بر ماست ، مصداق آنرا در آشوب و نه انقلاب 57 می توان دید. جهالت بسیاری از ما این فرصت را در فرصت طلب ترین و مفتخور ترین قشر یعنی ملایان گذاشت که سوار بر اریکه قدرت شده و پایین هم نیایند.

    پاسخحذف
  9. "نیازی به گفتن من ندارید.دلم برای همه خودمان میسوزد"
    درست گفتی پریسای گرامی،
    حافظ میگه:

    بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
    آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت

    شهریار هم میگه:

    اگر تار دل و مضراب سوز جادوان داری
    به سازی پنجه کن جانا که سیمش جاودان خواند

    خب، ابوسعید هم میگه

    اندر دل و دیده سوز و نم می‌باید
    صد وقت برای کار دنیا داری

    پاسخحذف