۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

امان از جوان این دوره زمانه همه جای دنیا



من که تا یادم هست مجبور بودم آدم بزرگ باشم چهارده ساله که بودم در جمع چهارده پانزده ساله ها احساس خوبی نداشتم در عوض دنبال جمع پیرمردها و پیرزنها می گشتم که میانشان بنشینم و گاهی حرف بزنم و گاهی بشنوم.
این روال تا همین امروز ادامه داشته و اخیرن دوست عزیز جامعه شناسی به زبان آمد که پریسا تو وقتی بچه بودی دختر اگر خانم باشد این دختر اگر خانم باشد آن را زیاد شنیده ای؟راستش را بخواهید خانواده ما اگرچه بچه دوست بودند اما نظم نظامی حاکم بر خانه ایجاب می کرد همه در همان کودکی مرد و زن عاقل باشند و به قول مرحوم بابا
 ( بچه بازی) در نیاورند.حقیقتش را بگویم حالا برای طفلکی مرد خانه ام گاهی کودک می شوم و او با مهر پذیرفته خدا را شکر.اینهمه گفتم که به این جا برسم در تراموا نشسته بودم و عده ای دختر و پسر جوان دانشجو بیش از بیست سال و کمتر از بیست و شش هفت سال (با حدس به یقین من)می خندیدند و می شنیدند و صدا می دادند و از درس می گفتند.من هم همیشه در حسرت روزهای آن سنی که در فلاکت اسلامیزه شدن و سرکوبهای بیرونی و درونی گذراندیم به آنها نگاه می کنم و با تبسم دل به حال خودمان می سوزانم و به آنها آفرین می گویم.
فاصله ایستگاه تا چراغ راهنما پنج شش ثانیه بود.ترام حرکت کرد اما باز متوقف شد درحالیکه چراغ سبز بود.همه بیرون را نگاه کردیم که شاید بر خلاف قانون و معمول و عرف راننده متوقف شده برای مسافری که می دویده.
با کمال تعجب دیدیم راننده (که اگر کت و شلوار به تن داشت به  همه رییس جمهورهای خوش پوش دنیا می ارزید و کمالات و متانت و جذبه از سر و رویش می بارید) روی زمین خم شد کلاه پشمی را برداشت و دوید به دنبال دو دختر جوان.کلاه را داد و برگشت و منتظر شد چراغ دوباره سبز شود.عکس العمل دختری که کلاهش افتاده بود اول از همه توجه مرا جلب کرد.با صورتی متعجب اما پر از تمسخر زیر خنده زد و با دوستش از خط عابر رد شدند از نظر من دور.
جوانهای دانشجوی نزدیک هم که دیگر نگویید و نپرسید.سیل خنده و متلک بود که به راننده (خطاکار)سرازیر کردند.
از نوع دویدنش تا چگونه برگشتن و سر جا نشستنش.از خم شدن و کلاه برداشتنش تا حالات صورتش و هرچه که تصور کنید شد سبب مضحکه و خنده و من که البته در ایران کم ندیده بودم از این شیرین کاریهای جوانها تا خانه کم داشتم گریه کنم.هرچند همیشه سریع می پذیرم و برای همه چیز فلسفه و منطق خودم را میاورم و به خطاکار حتا حق می دهم اما در خم یک کوچه ماندم از برخوردهای این سن.آنچه که مادر ما اسمش را می گذاشت بی ادبی و همسرم می گوید جوانی کردن و شما شاید بگویید تقاضای سن و یکی بگوید هیچ برای من سه چهار روز بازی ذهن ساخت که چه چیزی باعث می شود آدم در آن مقطع سنی از این رفتارها لذت ببرد؟اصلن مضحکه کردن انسانیت برای آینده آدمها خطرناک نیست؟این آدمها تغییر می کنند یا فرزندانشان هم اینگونه می شوند و همینطور جامعه پیش می رود به سوی لودگی و سکس و خنده از هیچ و اسمش می شود زیستن؟!





۸ نظر:

  1. من از بلاگ های مختلف الهام می گیرم می نویسم حتی از کامنت ها می شه شما هم این اجازه رو بدی

    پاسخحذف
  2. پریسا عزیز هم چنین چیزی امکان نداره در المان اتفاق بیافتد حتی راننده اتوبوس چه برسه که ترام باشه اما من کار ان اقای راننده را تحسین میکنم ولی چرا به کار او خندیدن و تمسخر کردند برای من جای سئوال داره چرا اخر یک کار خوب باید مورد تمسخر قرار بگیره kia

    پاسخحذف
  3. کیا جان من آلمان نیستم
    اینکه می گی برای اتوبوس حتا امکان نداره ۱۰۰ درصد موافقم چون دیدم حتا مسافر میان در است اما آنها بی توجه با کج خلقی حرکت می کنند.
    و البته انسانیت این راننده آنقدر نادر بود که همه همانطور که گفتم نمی دانستند چطور برخورد کنند بنابراین خندیدند

    پاسخحذف
  4. شاید این فرهنگ اروپای شرقی باشه. من که هرگز ندیدم کسی در آلمان و اتریش و هلند و... کار خوب رو مسخره کنه.

    پاسخحذف
  5. با سلام،
    با یک مقاله جدید به روزم. خوشحال میشم اگر سری بزنید.
    اردوان

    پاسخحذف
  6. من هم در Den Helder
    (هلند) زندگی می کنم و ندیدم جوونهاش از ترک دیوار نخندند و به قول تو لودگی و سکس مهمترین مسئله زندگیشون نباشه ولی تا حالا پیش نیومده خوبی این شکلی ببینم.چه برسه به واکنش خلق الله. (:

    پاسخحذف
  7. پریسا جان به نقطه بسیار خوبی اشاره کردی(دیدم حتا مسافر میان در است اما آنها بی توجه با کج خلقی حرکت می کنند.) من تقریبأ بزرگ شده المانم بسیار برای خودم اتفاق افتاده که پشت در اتوبوس بودم و راننده در را باز نکرد و راه افتاد و رفت اول که سنم کم بود فکر میکردم حتمن برای خارجی بودن هست این کار را میکنند ولی بعد که بزرگتر شدم دیدم نه برای همه این کار را میکنند راننده اتوبوسها اسم خوبی ندارند اینجا خیلی بد اخلاق رفتار میکنند امروز که تو این جریات ترام را نوشتی خوشحال شدم که انجا از این کارها میکنند هر چند نادر باشه وحرفت را قبول دارم که نوشتی نمی دانستند چطور برخورد کنند بنابراین خندیدند kia

    پاسخحذف
  8. با سلام،
    اینو دیگه حتما باید بخونین. دیگه توی این مقاله اتمام حجت کردم.
    اردوان

    پاسخحذف