۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

آوخ که شاخ زندگانی کشته ما را


راستی چرا نمی توانم از غصه هایم بنویسم؟ حتا وقتی تنم از شاخ زدن های کرگدنی که اسمش زندگی است لهیده باشد؟
صورتم از شلاق دم تکان دادن های زندگی گاهی کبود است اما چرا دهانم قفل می شود وقتی به روزگار خودم می رسم؟
نا امید ؟؟ نه...... هرگز

۳ نظر:

  1. دوست گرامی در ابتداسپاس ازتغییر فونت و در ادامه امیدوارم سال نو چه شما و چه تمام هم میهنان مظلومم هم از شاخ و تازیانه دم کرگدن زندگی وهم از تمام کرگردنهای دیگر با هر نامی و عنوانی بر حذر باشید.
    سبز باشید و مانا

    پاسخحذف
  2. عجب حیوونیه این زندگی!
    شاد زی!

    پاسخحذف
  3. پریسابانوی نازنینم دخترجان تو که می گویی ناامید هرگز!!! یعنی بعد از این دیکتاتوری و توحش وقتی زنانش امثال شما هستید و شاخ کرگدن هم کاری نیست ایران آباد است کاش عمر ما پیرمردها کفاف یک روز دیدنش را بدهد

    پاسخحذف